تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۱۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خنده» ثبت شده است

دوست دارم یه بار تولدم یادم بره بعد با گرفتن تبریک یا کادو غافلگیر بشم😅...اصلا به فکر تولدم نبودم که پیام باد صبا اومد بالا صفحه که x روز دیگر تا تولد شما باقی مانده است:/ ... حالا یه بارم که شده یادم نبود اگه گذاشتن... دیگه لازم نیست شونصد روز قبل تولدم یادآوری کنن😬... معمولا از یک ماه قبلش به اطرافیان میگم میدونی که تولدمه؟:) چی میخوای برام بخری؟:))))... گفتم برام موتور بخرید ولی کو گوش شنوا😅...امسال تاریخ تولدم بسیار زیبا می‌باشد:)))

 

یه مدت پیش یه عاملی (سخنرانی بود یا فیلم ، یادم نیست:/ )باعث شد گریه ام بگیره ولی شرایط برا گریه مهیا نبود! چون تنها نبودم :))... سعی کردم اشکام جاری نشه بعدش دیدم اشک به جای چشمم داره از بینیم میاد... خنده ام گرفت و گریه یادم رفت:)))... خب این مدلیش ندیده بودم تا حالا... معمولا گریه زیاد باعث میشه بعد اشک، آب بینی هم راه بیفته:))

 

دیروز عصر خودم و مامان چند کلامی حرف زدیم... داستان عابد بنی اسرائیلی رو براش تعریف کردم. مامان هم بعضی قسمت های برنامه زندگی پس از زندگی رو برام تعریف کرد... یه دیالوگ خیلی باحال از سریال بچه زرنگ شنیدم براش گفتمش... اهل تلویزیون دیدن نیستم زیاد! اتفاقی یه چند دقیقه از سریال رو دیدم... شخصیتی که در نهایت شهید میشه برای راضی کردن پدرش می‌گفت: بابا شما پنج تا پسر داری فک کن من خمس شونم:))). آخر صحبتامون بود که مامان گفت روزهای خوب (اعیاد) دارن میان و میرن... و شما ازدواج نکردین😂 ... چیزی که از ذهنم گذشت ولی فکر نمیکردم مامان میخواد اینو بگه... کلی خندیدیم:)

 

عواملی دست به دست هم دادن تا این مدت حس کنم به بن بست رسیدم!! تصمیم گیری خیلییی برام سخت شده...

شدم آدمی که یه دوراهی جلو چشمشه، بالاخره باید یکی رو انتخاب کنه... فعلا نمیشه و نمیتونم به یکی از جاده ها ورود کنم، دست و پام بسته است ... اگه جاده تنهایی رو انتخاب کنم میدونم به شددددت دچار مشکلات فراوانی میشم:/... البته مزایایی هم داره. برای ورود به جاده دومی که میدونم یه مانع بزرگ بین راه هست نیاز به همسفر دارم... آدمایی بودن و هستن که دست دراز میکنن به سمتم اما وقتی بدونن بین راه چی در انتظارشونه همراه میمونن؟! یا جا میزنن؟؟! ... شاید یه آدم قوی پیدا شد و خواست مانع رو برداره یا بی خیالش بشه ولی اگه خودم قوی نبودم و نتونستم و جا زدم چی؟؟؟ اون موقع چی میشه؟ ... فعلا سر دوراهی موندم و دارم زندگی میکنم:)... میخندم، غصه میخورم، گریه میکنم، دلم می‌شکنه، ناراحت میشم... زندگی میکنم:)

 

یه دیالوگ از سریالی که دیدم:): چیزی که ما رو نکشه، ما رو قوی تر می‌کنه.

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ ارديبهشت ۰۲ ، ۱۸:۴۰
سین ^_^

معمولا وقتی یکی ازمون می‌پرسه داری چیکار می‌کنی؟ در مواقعی که مشخصه داریم چیکار میکنیم یا می‌خوایم سربه سرش بذاریم این عبارت به کار میبریم «دارم بندری میرم:». فقط در جواب یه سری افراد استفاده میکنیم، نه همه.

تو آشپزخونه بودیم و مشغول آشپزی! پدر اومد تو آشپزخونه پرسید دارید چیکار میکنید؟ یهو خواهرم گفت داریم بندری میریم😶😄

سر کلاس یکی از بچه ها گفت خانم چیکار کنیم؟ اومدم بگم بندری برو😂... نگفتم و به جاش لبخند زدم😁

دفعه بعد اگر یکی ازتون پرسید دارید چیکار میکنید؟ اگه دوست نداشتید جوابش بدین از این عبارت میتونید استفاده کنید...مختصر و مفید😁

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۱ ، ۱۵:۲۶
سین ^_^

سرچ کردم نی نی:) کلیپ پایینی رو دیدم😁

 

 

بعدش یاد یه کلیپ قدیمی افتادم و سرچ کردم و پیداش کردم😋 ... عشق خواهرمه😄

 

 

اگه هنوز به حال خوب دست‌ نیافتید، اینو از دست ندید:) فک نکنم کسی بتونه جلو خنده اش رو بگیره... اینم قدیمیه و اتفاقی دیدمش:))

 

 

اینا قابلیت اینو دارن همزمان که هم آدم بخندونن و هم اشک آدم دربیارن!:))

از وقتی خودم نی نی بودم، نی نی ها رو دوست داشتم... ولی هیچ وقت نداشتم:)))) ... خودم بچه آخری بودم... همیشه میرفتم خونه فامیل به خاطر نی نی هاشون:)...

مامانم میگه ازت میپرسیدیم اگه نی نی بیاریم میتونی بشوریش؟ منم میگفتم خواهر بزرگه میشوره:)))) ... من باهاش بازی میکنم:)... الآنم که معلوم نیست ازدواج بنماییم یا نه😅... 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۱ ، ۰۶:۰۰
سین ^_^