تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «نی نی» ثبت شده است

ظهر که از مدرسه برمیگشتیم هوا سرد بود به شدت!:)... بوی برف میومد:)... و منم استثنائا این هفته نرفتم خونه و قرار هست سه شنبه برگردم!. به خاطر تعطیلات، درس ها عقب افتاده:/.

یهویی شد و خانم صاحب خونه گفت می‌خوام برم خونه دخترم؛ تا ساعت یازده، دوازده شب حتما برمی‌گردم؛ نمیترسی؟ منم اطمینان دادم بهش که مشکلی نیست و با خیال راحت برو. عصر نخوابیدم!... هوا تاریک شده بود و ابری بود و مهیای بارش... بارون های ریزی میومد پایین:)...تو حیاط وایسادم منتظر برف!:)؛ یه کم برف اومد و ضربان قلبم بالا رفت!! یه حس فوق‌العاده... و اشک !:)... خنده ام میگرفت از خودم ولی از شدت خوشحالی ،ذوق و...نمی‌تونستم گریه نکنم!:))))... مدام برف نمیزد، بارون میشد و گاهی برف... دو سه ساعتی دانش آموز سال اولم با پسر کوچولوش مهمونم بودن برا همین فرصت زیاد بیرون موندن رو نداشتم!:)... چند باری اومدم تو حیاط و برف میومد ولی نمی‌تونستم زیاد بمونم:)... وقتی دوباره تنها شدم چند دقیقه ای یه بار نگاه میکردم ببینم برف میاد یا نه!...بالاخره ساعت یازده و خورده ای که خانم صاحب خونه اومد، برف هم اومد:)... نگاه کردم و از این نگاه کردن سیر نمی‌شدم! مثل فرشته ها بودن که سبک بال میومدن پایین... چند باری هم رفتم زیربرف، سردبود خیلی، ولی دوست نداشتم بیام داخل خونه... فیلم گرفتم برا بعداً که نگاه کنم، اما فیلمش اصلا جای خودش نمیگیره:/... میدونستم بعد از این معلوم نیست کی بارش برف تو شب رو ببینم:/ ... یه حسی مثل حسرت از دست دادن یا دلتنگی... دوست نداشتم تموم بشه... این حس منو برد سال ها پیش وقتی دبیرستانی بودم... دختر عموم که نی نی بود بغلم بود، تو خونه می‌چرخیدیم...خوابش برد!:)... سرش رو دوشم بود... صدای ضربان قلبش که تندتر از قلب خودم میزد رو می‌شنیدم... و با وجود اینکه خسته شده بودم، دوست نداشتم اون لحظه، پایان داشته باشه...

خدایا شکرت❤️

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ اسفند ۰۲ ، ۰۰:۴۱
سین ^_^

مامان ‌‌‌وارد اتاق شد و نشست. بهش گفتم مامان بالاخره پیداش کردم، می‌خوام برم خواستگاریش! عکسش نشونت بدم؟!... مامان همچنان ریلکس!:))... عکس العمل خاصی نشون نمیداد. گفتم یعنی کنجکاو نیستی؟ گفت میدونم داری شوخی میکنی:/... منم گوشی گرفتم جلو صورتش گفتم اینه:))))... مامانم میگه این چیه؟:/... یه شخصیتی هست برا خودش:/ ... چیه آخه چیه:)))

نی نی تپل

چند روزه مدام نگاه این عکس میکنم:)... خیلی خوبه..‌‌هر دقیقه نشون خواهرم میدمش:)... میگه نگات میکنم یادش میفتم!:))) ... بهش میگه زشتو:/... خیلی هم باحاله!:)))

قبل از اینکه مامان وارد اتاق بشه داشتم به خواهرم میگفتم برو به همکارا( هم سرویسی هات) بگو عاشق شدم بعدش که خیلی کنجکاو شدن و تعجب و ... این عکس نشونشون بده:))... ولی خب این کار نمیکنه:/... گفتم خودم برم به دانش آموزام بگم ولی دیدم پر رو میشن:))... به این نتیجه رسیدم بیام اینجا بگم:)... که شما هم از دیدن این عکس حال خوب کن:) بی نصیب نمونید!

 

+ بعضی چیزا هستن همزمان هم میتونن دلیل حال خوبت باشن هم دلیل آشفتگی...

+ این دو سه هفته اخیر خبر بارداری دو تا از خانومای مربوط به محل کارم شنیدم، به خواهرم میگفتم یعنی سومیش کیه؟!... دیشب دانش آموزم که چند تا پست در موردش نوشتم( همون که با هم عکس گرفتیم بالاخره:)... خبر بارداریش بهم داد... و شد سومین نفر!... ان شاءالله همه نی نی ها سالم به دنیا بیان و عاقبت بخیر بشن.

 

+...

نی نی

 

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۳۰ دی ۰۲ ، ۰۰:۵۲
سین ^_^

سرچ کردم نی نی:) کلیپ پایینی رو دیدم😁

 

 

بعدش یاد یه کلیپ قدیمی افتادم و سرچ کردم و پیداش کردم😋 ... عشق خواهرمه😄

 

 

اگه هنوز به حال خوب دست‌ نیافتید، اینو از دست ندید:) فک نکنم کسی بتونه جلو خنده اش رو بگیره... اینم قدیمیه و اتفاقی دیدمش:))

 

 

اینا قابلیت اینو دارن همزمان که هم آدم بخندونن و هم اشک آدم دربیارن!:))

از وقتی خودم نی نی بودم، نی نی ها رو دوست داشتم... ولی هیچ وقت نداشتم:)))) ... خودم بچه آخری بودم... همیشه میرفتم خونه فامیل به خاطر نی نی هاشون:)...

مامانم میگه ازت میپرسیدیم اگه نی نی بیاریم میتونی بشوریش؟ منم میگفتم خواهر بزرگه میشوره:)))) ... من باهاش بازی میکنم:)... الآنم که معلوم نیست ازدواج بنماییم یا نه😅... 

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۱ آبان ۰۱ ، ۰۶:۰۰
سین ^_^