تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

روزی شخصی از بیابان به سوی مدینه می آمد. چون از راه دور به دیدار پیامبر(ص)  می رفت دوست داشت دست خالی نرود. در همین حال پرنده ای را دید که به سراغ بچه های خود در لانه رفت، آن شخص کنار لانه ی پرنده رفت و جوجه ها را گرفت و به عنوان هدیه نزد پیامبر(ص) آورد و وقتی به حضور پیامبر رسید، جوجه ها را نزد پیامبر گذاشت.

در همین هنگام که جمعی از اصحاب هم حاضر بودند، ناگاه مادر جوجه ها بدون آنکه از مردم وحشت کند، آمد و خود را روی جوجه هایش انداخت. معلوم شد مادر جوجه ها به دنبال آن شخص و به خاطر جوجه هایش او را تعقیب کرده و تا آنجا آمده است.

بله! محبت و علاقه به فرزند به قدری است که یک پرنده که به طور طبیعی از انسان گریزان است، خود را در بین آن همه جمعیت روی جوجه هایش می اندازد.

پیامبر(ص) وقتی این صحنه را دید رو به حاضران کرد و فرمود:«این محبت مادر نسبت به جوجه هایش را درک کردید، ولی بدانید محبت خداوند به بندگانش هزار برابر این محبت است.

برگرفته از کتاب «بر سفره نماز» 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۴۴
سین ^_^

Three Scotchmen went to church. Everything was fine until the

 

 .collection basket was passed 

 

.They immediately whispered for a while and solved the difficulty

.

One fainted, and the other two carried him out

 

 

​​​​​

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ شهریور ۰۰ ، ۰۸:۴۸
سین ^_^

«جالب و عجیب به نظر می رسد که ما هر روزمان را با گفتن کلمه خداحافظ و فردا می بینمت با دیگران به پایان می بریم، اما چه بسا یکی از این روزها آخرین روزی باشد که همدیگر را خواهیم دید و شاید برای یکی از ما دو نفر فردایی وجود نداشته باشد، چه کسی گفته که ما فردا را خواهیم دید؟ ولی ما طوری از آن صحبت میکنیم که انگار امری مسلم و قطعی است.»

از کتاب بینایی اثر ژوزه ساراماگو ترجمه جهانپور ملکی 

 

بعد از خوندن رمان کوری و مرد تکثیر شده از ساراماگو، انتظار بیشتری از بینایی داشتم ولی اصلا به پای اونا نمی‌رسه. به سختی تا آخر کتاب خوندم. 

 

بحث این بود که آدم از یه لحظه بعدش هم خبر نداره ومعلممون برامون تعریف میکرد؛ زنگ آخر منتظر تعطیلی بودن که برن خونه و یکی از دانش آموزا می گفته فورا که رسیدم خونه یه چایی میزنم که خستیگم در شه و ... ولی وقتی زنگ به صدا در میاد و میخواد از خیابون بگذره ماشین بهش میزنه و میمیره ...

 

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ تیر ۰۰ ، ۱۴:۱۳
سین ^_^