تشنگی آور به دست...

۴۰ مطلب با موضوع «شعر» ثبت شده است

کفتر باز

سال ها پیش...دانشگاه ... سالن اجتماعات... سخنرانی که نمی‌دونم کی بود و موضوع سخنرانیش چی؟! ... اما یه چیزی گفت که ذهن درگیرم رو درگیرتر کرد... شاید نگران تر، غصه دارتر...

محتوای صحبتش، نه عین کلمات این بود: می‌دونید چرا کفتر بازی بده؟ کفتر باز دل میده به کبوتر، مثل این میمونه چسبی رو یه بار استفاده کنی، دیگه نمیچسبه!...

چند روز اخیر چند باری اسمش از زبون بقیه می‌شنیدم و حس میکردم سلول به سلول بدنم غمگین میشن و شاید انعکاسش برای لحظاتی تو چشمام قابل رؤیت میشد!... «غم» برا توصیف اون حس کافی نیست... واژه ای نیافتم و ناچاراً استفاده شد. مخلوطی بود از حزن، درد، یأس، حسرت و...

 

 

گزیده هایی از هشت کتاب سهراب سپهری:

«ما می رویم، و آیا در پی ما، یادی از درها خواهد گذشت؟»

 

«ما می گذریم، و آیا غمی بر جای ما، در سایه ها خواهد نشست؟»

 

«یادت جهان را پر غم میکند، و فراموشی کیمیاست.»

 

«غم از دستم در آیینه رها شد، خواب آیینه را شکست.»

 

خیلی وقت پیش هشت کتابُ خوندم اما خیلی از اشعار در عین زیبایی، درکشون برام سخت بود...

۰۴ مهر ۰۲ ، ۰۰:۴۲ ۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱
سین ^_^

دلتنگم!

اقلیت

در اقلیّت بودن، تنها بودن نیست.

«چه بسا گروهی اندک

که بر بسیاران غلبه کردند...»

 

پر از هراس و امیدم، که هیچ حادثه ای 

شبیه آمدن عشق ناگهانی نیست

*****************************************

به روی آینه پر غبار من بنویس : 

بدون عشق جهان جای زندگانی نیست

*****************************************

خواب دیدیم که رویاست، ولی رویا نیست

عمر جز «حسرت دیروز» و «غم فردا» نیست 

*****************************************

هنر عشق فراموشی عمر است، ولی 

خلق را طاقت پیمودن این صحرا نیست 

*****************************************

« غم » قرار دل پر مشغله عشاق است 

*****************************************

بعد یک عمر قناعت دگر آموخته ام:

عشق گنجی است که افزونی اش از انفاق است

*****************************************

باد مشتی ورق از دفتر عمر آورده ست 

عشق، سرگرمی سوزاندن این اوراق است!

*****************************************

بین ماهی های اقیانوس و ماهی های تنگ 

هیچ فرقی نیست وقتی چاره‌ای جز آب نیست!

*****************************************

من چه در وهم وجودم چه عدم، دلتنگم 

از عدم تا به وجود آمده ام دلتنگم 

*****************************************

حال، در خوف و رجا رو به تو برمی‌گردم 

دو قدم دلهره دارم، دو قدم دل تنگم 

*****************************************

نشد از یاد برم خاطرهٔ دوری را 

گر چه امروز رسیدیم به هم! دل تنگم!

*****************************************

چه خواهد کرد با ما عشق ؟! پرسیدیم و خندیدی 

فقط با پاسخت پیچیده تر کردی معما را 

*****************************************

کوشش چه می‌کنی که از این سنگ بگذری

کوهی است پشت سنگ، از این بیشتر مکوش

*****************************************

از یاد بردن غم عالم میسر است

اکنون که با شراب نشد شوکران بنوش

*****************************************

تلخی عمر به شیرینی عشق آکنده است

*****************************************

عشق رازی ست که تنها به خدا باید گفت

چه سخن ها که خدا با من تنها دارد

*****************************************

در کف بازار دنیا عمر خود را باختی

*****************************************

زیر بار عشق قامت راست کردن ساده نیست

*****************************************

«صبر» درمان من است از تلخ و شیرینش چه باک؟!

هر چه باشد ناگزیرم، هرچه باشد حاضرم...

*****************************************

که باور می‌کند با اینکه از آغاز می دیدی

که منکر می شویم آخر خودت را ساختی ما را

*****************************************

به جای شکر، گاهی صخره ها در گریه می گویند

چرا سیلی خور امواج دریا ساختی ما را؟

*****************************************

خودت بخواه که این انتظار سر برسد

دعای این همه چشم انتظار کافی نیست

*****************************************

این ماهی افتاده در تُنگ تماشا را 

پس کی به آن دریای آبی رنگ می خوانند؟!

 

وقتی داشتم اشعار می‌خوندم، دختر خواهرم تو اتاق بود و سرش تو گوشی طبق معمول:/... بهش گفتم بیا شعرهایی که می‌خوام یادداشت کنم برام تایپ کن. درسته حوصله نوشتن نداشتم:) ولی دیدم اینطوری یه چیزی یاد میگیره... چند تا کلمه و مفهوم جدید همینطور املای کلمات ‌‌‌و... . بعضی جاها ازش می‌پرسیدم می‌دونی مخاطبش کیه؟ بلد بود:)... ازش پرسیدم می‌دونی ملک الموت یعنی چی؟ بعد برای توضیحش گفتم ملک ملائکه، الموت الآمریکا:))... جوابُ فهمید و گفت دیدی چه خوب متوجه شدم؛ منم گفتم دیدی چه خوب توضیح دادم:)))... 

 

خورشید

۰۱ شهریور ۰۲ ، ۱۰:۳۲ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

الغارات

عبارت هایی از کتاب:( مشخص شده با «»)

«احساس مسئولیت است که نقطه نهایی است که انسان مؤمن باید به آن برسد.»

«به خدا قسم هیچ ملتی در میان شهر خودش مورد حمله قرار نگرفت مگر اینکه ذلیل شد.»(امام علی به مردم کوفه برای رفتن به جنگ شامیان)

داستان نجاشی رو قبلا شنیده بودم... قابل تأمله به شددددت و مشابه با خیلی از اتفاقاتیه که برای خودمون میفته یا میشنویم... در چنین شرایطی باید حواسمون به این عبارت باشه:

«دشمنی با عده ای، شما را به ترک عدالت نکشاند، عدالت را رعایت کنید که به تقوا نزدیک تر است.»

زمانی که دانش آموز بودم انگار به مدارس بخش نامه فرستاده بودن در مورد پوشیدن هدبند! چیزی که شنیدم اون موقع... دقت کنید رعایت حجاب نه! پوشیدن هدبند!!!... تا قبل از اون هم همیشه موجه میپوشیدم و موهام مشخص نبود... لزومی نمی‌دیدم هدبند هم بذارم زیر مقنعه ام! شاید هم اصلا نداشتم که بپوشم... معاون مدرسه نذاشت برم سر کلاس... عمیقاً و به شدت ناراحت شده بودم... بهم بی احترامی شده بود... میدیدم که بقیه هدبند میندازن دور گردنشون و فقط موقع نظارت میارنش رو سرشون... معاون هم خوب میدونست و یادمه که مستقیماً گفت که بیرون از مدرسه اصلا به ما مربوط نیست و کاری نداریم باهاتون!! ... خیلی با خودم کلنجار رفتم و حتی به این فکر کردم که موهام بیارم بیرون:/... ولی میدونستم این لجبازی به ضرر خودمه و بعد مدتی آروم شدم اما هنوزم بعد گذشت سال ها یادم نرفته... همین الآنم یه عده از مسئولین آموزشی هیچ دلسوزی ندارن و شاید حتی اعتقادی در کار نیست فقط به هر طریقی میخوان چیزی که بهشون گفته شده یا حتی گفته هم نشده!!!! رو اجرایی کنن صرفا جهت خودشیرینی:/ منطقی پشتش باشه یا نه... نتیجه عکس هم داشته باشه برا کی مهمه!:/

 

سخنرانی های استاد حامد کاشانی بهم کمک کرد که بهتر درک کنم چرا امام علی علیه السلام رو یاری نمی‌کردن! ... 

 شعر فاضل نظری چه خوب توصیف می‌کنه لبیک نگفتن به بهانه های مختلف و...

فرق این کتاب با کتابهای دیگه ای که در مورد حضرت علی علیه السلام خوندم دقیقا همونیه که نوشتن: سالهای روایت نشده از حکومت امام علی علیه السلام.

 

به «سلطان جهان»، «شاه عرب» گفتند و عیبی نیست

به هر تقدیر دست لفظ، از توصیف کوتاه است

_______________________________________________

دیشب کاملا اتفاقی برنامه مهلا با حضور عباس موزون رو دیدم. فوق العاده بود!

فقط یه نمونه اش توضیحی بود که در مورد «... مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ(علیه السلام)» دادن ... یکی از سوالای مخفی ذهنم بود که واژه مهجهم یعنی چی:)...

 

«أَللّهُمَّ ارْزُقْنی شَفاعَةَ الْحُسَیْنِ یَومَ الْوُرُودِ وَثَبِّتْ لِی قَدَمَ صِدْق عِنْدَکَ مَعَ الْحُسَیْنِ وَأَصْحابِ الْحُسَیْنِ الَّذینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَیْنِ علیه السلام»

 

«االهم عجل لولیک الفرج»

_______________________________________________

کتاب الغارات، چهارمین کتاب پویش کتابخوانی.

معرفی دوستان میتونید اینجا ببینید.

با تشکر از خانم دزیره🌹

 

۰۵ مرداد ۰۲ ، ۱۷:۳۲ ۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

همین است زندگی!

کتاب

زندگی

 

چه غم که خلق به حسن تو عیب می‌گیرند 

همیشه زخم زبان خون بهای زیبایی ست

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

شباهت تو و من هرچه بود ثابت کرد

 که فصل مشترک عشق و عقل، تنهایی ست

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

کنون اگرچه کویرم، هنوز در سر من 

صدای پر زدن مرغ‌های دریایی ست

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ای عمر! چیستی که به هر حال عاقبت 

جز حسرت گذشته در آیندهٔ تو نیست

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

اگر به ملک رسیدی جفا مکن به کسی 

که آنچه «کاخ» تو را «خاک» می‌کند ستم است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

جز آه نمی‌آید از این قلب پر از درد

 اینقدر مزن چنگ به سازی که شکسته است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

تنگ آب انقدر هم نمی‌آمد به چشم

 فکر آزادی نمی‌کردند ماهی‌ها اگر

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

گرچه با تقدیر ناچار از مدارا کردنم

عشق اگر حق است، این حق تا ابد بر گردنم

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

تا بپندارم که سهمی دارم از پروانگی

پیله‌ای پیچیده از غم‌های عالم بر تنم

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

در دلم آیینه‌ای دارم که می‌گوید آه

در جهان سنگدل‌ها کاش می‌شد سنگ بود

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

چندی ست از تو غافلم ای زندگی ببخش 

چنگی نمی‌زنی به دل این روزها تو هم

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

ای زخم کهنه‌ای که دهان باز کرده‌ای

 چون دیگران بخند به غم‌های ما تو هم

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~

فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست 

چون رود بگذر از همه سنگریزه‌ها

 

سربلند

۲۵ تیر ۰۲ ، ۱۳:۱۱ ۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
سین ^_^

راز

ضد

من ضدی دارم آنقدر فریب کار که آن را

 «خود» پنداشته ام.

حالا

من از خود برای تو شکایت آورده ام.

 

«آرزوی وصل» از «بیم جدایی» بهتر است

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

راز مرا از چشمهایم می توان فهمید

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

شاید فقط عاشق بداند «او» چرا تنهاست: 

کامل ترین معنا برای عشق تنهایی است.

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

سخت است فراق تو برای همه ما

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

ما مشق غم عشق تو را خوش ننوشتیم

اما تو بکش خط به خطای همه ما

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

رنج فراق هست و امید وصال نیست

این «هست و نیست» کاش که زیر و زبر شود

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

رازی نهفته در پس حرفی نگفته است

مگذار درد دل کنم و دردسر شود

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

موسیقی سکوت صدایی شنیدنی است

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

کوزه دربسته در آغوش دریا هم تهی است

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

چه شکایتی ست از من که چرا به غم دچارم

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

گفت تا کی صبر باید کرد؟ گفتم چاره چیست؟!

دیدم این پاسخ، از آن پرسش سؤالی تر شده است

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

شیرینی فراق کم از شور وصل نیست

گر عشق مقصد است خوشا لذت مسیر

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

جز عشق نیاموختی از قصهٔ حلاج

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

همراه بسیار است، اما همدمی نیست

مثل تمام غصه ها، این هم غمی نیست

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

دلیل عشق فراموش کردن دنیاست

وگرنه بین من و دوست ماجرایی نیست

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

جان هدیه ایست پیشکش آورده از خودت

این هدیه را اگر نپذیری کجا برم

•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•°•

سر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد

که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه می سازد

 

تکرار

۰۶ تیر ۰۲ ، ۱۲:۳۱ ۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سین ^_^

گرفتار رهایی

آن ها

در روزگار شما آن‌هایی است.

خود را با آنها همراه کنید.

آن‌هایی که چون ابر می گذرند.

 

یاد شیرین تو بر من زندگی را تلخ کرد

 تلخ و شیرین جهان اما چه فرقی میکند

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

به «گرفتار رهایی» نتوان گفت آزاد

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

اینکه «مردم» نشناسند تورا غربت نیست

 غربت آن است که «یاران» ببرندت از یاد

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

یک بار به من قرعهٔ عاشق شدن افتاد 

یک بار دیگر، بار دگر، بار دگر... نه!

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

به روز وصل چه دل بسته ای؟ که مثل دو خط

 به هم رسیدن ما نقطهٔ جدایی ماست

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

 ای عشق، ای سنگ صبور روزهای من 

امشب خودت هم محرم اسرار می خواهی

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

گفته بودی درد دل کن گاه با هم صحبتی

 کو رفیق رازداری کو دل پر طاقتی؟

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

ای عشق! چه در شرح تو جز «عشق» بگوییم

در ساده‌ترین شکلی و پیچیده‌ترینی

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

قفل قفس باز و قناری ها هراسان

دل کندن آسان نیست! آیا میتوانم؟!

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

گفتی به من نصیحت دیوانگان مکن!

باشد، ولی نصیحت دیوانه می کنی

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

من و تو پنجره های قطار در سفریم

سفر مرا به تو نزدیک تر نخواهد کرد 

••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••••

هرچه میخواهمت از یاد برم ممکن نیست

 من تو را دوست نمی دارم اگر بگذاری

 

 

وقتی این بیتُ: به روز وصل چه دل بسته ای؟ ... خوندم تصمیم گرفتم وقتی خطوط متقاطع برا دانش آموزا میگم بخونمش.خیلی باحاله:) البته به شرطی که یادم بمونه:/:))) 

 

۰۱ تیر ۰۲ ، ۱۴:۰۸ ۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سین ^_^

نَمی از عشق

اشعار فاضل نظری

دوبار خوندمش هر بار هم شعرهاشُ دو سه بار می‌خوندم:)

 

مشهد که رفته بودیم، تو مسیر هتل_ حرم یه کتاب فروشی بود با دکور جذاب:). با وجود اینکه قبلا گزینه اشعار فاضل نظری رو خریده و خونده بودم. وقتی یکجا کتاب شعرهاش رو دیدم نتونستم مقاومت کنم و پنج جلدی که داشت رو خریدم.

 

به این فکر کردم که از کی با فاضل نظری آشنا شدم (یه طوری نوشتم انگار الان دوستیم:)))) )... وقتی دانشجو بودم یکی از سرگرمی هام این بود که شعر بخونم. عضو یکی یا چند تا کانال تلگرامی بودم و شعرهاش می‌خوندم. یه سایتی بود که همیشه بهش سر میزدم و اونم زود به زود پست میذاشت. اینستاگرام هم که ابیات منتخب میذاشتن می‌خوندم. به نظرم همون موقع بوده که اشعار فاضل نظری رو خوندم و شناختمش:)

 

قبلا یه تعدادی از اشعار رو که خیلی دوست داشتم برا خودم می‌خوندم و صدامو ضبط میکردم:))))

 

چند بیتی از این کتاب:

 

به هرکس دل ببندم بعد از این خود نیز می‌دانم

 به جز اندوه دل کندن ندارد حاصلی دیگر

°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°

من از آغاز در خاکم نمی از عشق می بینم 

مرا می ساختند ای کاش، از آب و گلی دیگر

°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°

 کورسوهای چراغ عقل مردم منکرند

 روشنایی های آن خورشید نامحسوس را

°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°

من و توایم دو پژمرده گل میان کتاب

من و توایم دو دلبسته از قدیم به هم 

°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°

من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم 

من و تو کوه شدیم و نمی رسیم به هم

°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°

هنوز غصه خود را به خنده پنهان کن!

 بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی

°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°°

شادم تصور می کنی وقتی ندانی 

لبخندهای شادی و غم فرق دارند

 

نوشته پشت جلد کتاب: آدم خلیفهٔ تنهای خدا روی زمین است. امپراتوری که گاهی باید برگردد به آخرین سلاح اش «... و سلاح او گریه است.»

 

 

۲۷ خرداد ۰۲ ، ۰۹:۳۸ ۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

شمع سحر

گریه و خنده آهسته و پیوسته من

 

همچو شمع سحر آمیخته با یکدگر است

 

داغ جان‌سوز من از خنده خونین پیداست

 

ای بسا خنده که از گریه غم‌انگیزتر است

.

.

.

 

معبودم نیکی‌ات بر من در روزهای زندگی‌ام پیوسته بود، پس نیکی خویش را در هنگام مرگم از من قطع مکن.

معبودم، این گمان را به تو ندارم که مرا در حاجتی که عمرم را در پیگیری‌اش سپری کرده‌ام، از درگاهت بازگردانی.

هنگام اعتماد کردنم به لذت‌های دنیا به خشم تو آگاه نگشتم؛

همانا به‌سوی تو گریختم و در حال درماندگی و زاری در برابرت ایستادم...

 

۰۳ اسفند ۰۱ ، ۲۲:۴۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

یک ترانه!:)

خدمات متقابل اسلام و ایران

 

بالاخره تموم شد... یه سال طول کشید تقریبا... از اون دسته از کتابایی بود که نباید تند تند خونده بشه... فقط حالا که تموم شده با خودم میگم ای کاش خلاصه برداری میکردم از نکاتی که ازش یادگرفتم... چون چیزی ننوشتم به نظرم لازمه چند سال دیگه دوباره بخونمش... اولش میخواستم بذارمش کنار چون فقط بخشی از مطالبش متوجه می‌شدم اما ادامه دادم... جاهایی از کتاب هم بود که میشد تندتند خوند و متوجه هم شد... همش سرعت گیر نبود:))

یه بخشی از کتاب در مورد عرفان و تصوفِ

احمد جامی در باب خوف و رجا:

 غره مشو که مرکب مردان مرد را در سنگلاخ بادیه پیها بریده اند

نومید هم مباش که رندان جرعه نوش ناگه به یک ترانه به منزل رسیده اند

 

۲۲ بهمن ۰۱ ، ۰۰:۲۱ ۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

جهل مرکب

هفته گذشته سر کلاس یازدهم انسانی داشتم درس میدادم به خاطر یه موضوعی ازشون پرسیدم میدونید جهل مرکب یعنی چی؟ و همین سوال باعث شد یاد شعری بیفتم که زمان بچگی شنیده بودمش و شاید بعدا هم برام تکرار شده بود ... یه بیتش دست و پا شکسته یادم بود:/... این هفته جلسه نگارش دو بیتش که از خواهرم پرسیده بودم براشون خوندم:))) و سرچ کردم و کاملش هم براشون خوندم:) 

آن کس که بداند و بداند که بداند

اسب خرد از گنبد گردون بجهاند

آن کس که بداند و نداند که بداند

آگاه نمایید که بس خفته نماند

آن کس که نداند و بداند که نداند

لنگان خرک خویش به منزل برساند

آن کس که نداند و نداند که نداند

در جهل مرکب ابدالدهر بماند

 

آن کس که بداند و بخواهد که بداند

خود را به بلندای سعادت برساند

آن کس که بداند و نداند که بداند

با کوزه آب است ولی تشنه بماند

آن کس که نداند و بخواهد که بداند

جان و تن خود را ز جهالت برهاند

آن کس که نداند و نخواهد که بداند

حیف است چنین جانوری زنده بماند

 

یه مدت پیش در مورد زنگ نگارش اینجا نوشتم و انشایی که قرار بود در مورد من بنویسن... یادم می‌رفت عکس بگیرم... فقط همین قسمت رو میذارم چون بقیه اش همش هندونه است😁... همون موقع که گفت از این تریبون اعلام میکنم هنوز تو دلم مونده؛ جلو کلاس، ایستاده در حال خوندن بود، رفتم همونجا بغلش کردم ...فک میکنم رفع کدورت شده باشه... شاید:)... شاید اگه می‌گفت حواسم پرت می‌کنه اینطور نمیشد... گفت خوشگله اونم وسط درس که شوخی بردار نیست:)... از کجا باید میدونستم خوشگله یعنی حواسم پرت می‌کنه:/😅.

  • الان همه خواب می‌باشند، ساعت ۶ صدای زنگ گوشی که جدید بود شنیدم:)... حتما گذاشته که بیدار بشه برا نماز:)... 
۲۴ آذر ۰۱ ، ۰۶:۱۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^