تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

۲۱ مطلب با موضوع «سؤال» ثبت شده است

نمی‌دونم از کی شروع شد... میدونم همه این حس ندارن... از خواهرم پرسیدم گفت نه اینطوری نیستم... همکارم هم گفت قبل ازدواج همچین حسی نداشته... شاید دو سالی شده مستقل شدن برام مسئله شده... حس میکنم باید برم از این خونه... حس اضافی بودن دارم گاهی اوقات 🙄... از یه لحاظ هم تا وقتی مستقل نشی نمیتونی همه جنبه های زندگیت اونطوری که دوست داری پیش ببری... فرصتی پیش اومد اما بالای ۹۰ درصد منتفیه... محل کارم روستا هست... با محل زندگیم یه فاصله ای داره... این چند سال این همه رفت و برگشت یکی از دلایلی هست که باعث شده کمرم مشکل پیدا کنه... یکی از همکارام بهم گفت یه خانوم تنها هست که یکی از اتاق های خونه اش میده اجاره و خونه اش تو کوچه مدرسمونه... یه کم پرس و جو کردم دیدم نمیشه بمونم... دنبال جایی بودم که بتونم کلا بمونم و ماه به ماه به خونه سر بزنم... اینکه بخوام هر هفته برم و بیام بیشتر دردسر داره برام و میشه مثل زمان دانشگاه و حس خوبی ندارم بهش:)... یه چیزی که خیلی مشتاقم می‌کنه برای اونجا موندن اینه که ممکنه بارش برف تو شب ببینم🥰😅... 

تا حالا به مستقل شدن فکر کردین؟ 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ شهریور ۰۱ ، ۱۶:۴۴
سین ^_^

تمایلتون به کدوم مورد بیشتره؟ اگه فکر میکنید مساویه بازم فکر کنید ببینید کدوم یه ذره بیشتر:)

۱. دوست داشتن دیگران

۲. دوست داشته شدن توسط دیگران

منظور جنس مخالف نیست، همه آدما:)

چند سال پیش بود، نمی‌دونم چی شده بود و به خاطر چی؟ شوهر خواهرم گفت شما ذاتا همتون مهربونید! 

نمی‌دونم تا حالا دقت کردین به خودتون و اطرافیانتون، مثل اینکه یه سری از ویژگی های رفتاریمون به ارث بردیم... بعضیا رو نمیشه گفت اثر محیطه، چون یه عده تو یه محیط بزرگ شدن ولی ویژگی های متفاوتی دارن... مثلا یکی دست و دلباز تره در صورتیکه یه نفر دیگه یه کم خسیسه! یکی پرخاشگره یکی آرومه، یکی کینه ای و...

با خودم فکر کردم اگه ذاتا مهربونیم پس خیلی هم شاهکار نکردیم! زمانی کارمون درسته که ویژگی های بدمون بشناسیم و اونا رو درست کنیم و ویژگی های خوب در خودمون به وجود بیاریم و تقویت کنیم... مثلا اگه کینه ای هستیم سعی کنیم خودمون تغییر بدیم و ... اصلا آدم بودن یعنی همین، میتونیم آگاه بشیم و تغییر کنیم و بهتر بشیم و بهتر تر:)...

 

حکمت ۳۲ نهج‌البلاغه: نیکوکار، از کار نیک بهتر و بدکار از کار بد بدتر.

معنی این حکمت برام گنگ بود و کم متوجه شدم، رفتم اینجا در موردش خوندم، واضح تر شد:)

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۰ شهریور ۰۱ ، ۱۵:۲۸
سین ^_^

داستان برصیصا رو میدونید؟ اگه نه به طور مختصر اینجا گفته شده... فک کنم داستانش وقتی ۱۴ ساله بودم از کتابی خوندم که سخنرانی های حاج احمد کافی رو گردآوری کرده بود... نمی‌دونم اینی که تو ذهنم هست مربوط به همین برصیصا هست یا یکی دیگه که موقع مرگش هم شیطون ولش نکرد و نذاشت اشهدش رو بگه یعنی با ایمان به خدا از دنیا بره... مثل اینکه یه فرشی داشته که خیلی دوسش می‌داشته:) و شیطون تهدیدش می‌کنه که فرش آتیش میزنه و اینطور میشه که اشهد نگفته میره اون دنیا!:/ 

معلومه که فرش نماده... هممون احتمالا یه چیزی مثل این فرش داریم... مثل این میمونه که کیسه داشته باشیم ولی سوراخ باشه ... هر چیزی هم بریزی داخلش پر نمیشه... به مامان گفتم برات پیداش کردم... اون منم... نمیتونی از من بگذری... ازش پرسیدم به نظرت مشکل من چیه؟ اونیکه نمی‌ذاره کیسه پر بشه؟ خودم خیلی فکر کردم و نمی‌دونم چیه و این خوب نیست:/ برا یکی فرزنده، برا دیگری همسر یا مال و ثروت ، مقام، شهرت، والدین و... 

مامانم با خنده گفت اینه که ازدواج نمیکنی!!؟:))) خندیدیم و گفتم این قبول نیست... ولی فکرم درگیر کرد... چرا اینطور فکر می‌کنه چون معتقده سخت میگیریم:) ... مطمئن نیستم شاید داره درست میگه ولی هیچ وقت پشیمون نبودم! اگه همه اون آدمای قبل دوباره بیان بازم جواب همونه...نه! 

با از دست دادن چی سر به بیابون می‌ذاریم؟ نمی‌تونیم تحمل کنیم؟ نمی‌تونیم به زندگی ادامه بدیم؟ احتمالا خودشه، همونی که نمی‌ذاره عاقبت بخیر بشیم:)

تا حالا بهش فکر کردین؟ میدونید ضعفتون چیه؟

 

۷ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۹ شهریور ۰۱ ، ۰۷:۴۵
سین ^_^