تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

همه ی خوبی هایت

شنبه, ۱۹ فروردين ۱۴۰۲، ۱۰:۴۴ ب.ظ

همه خوبی هایت

 

چند روز پیش که حوصله هیچ کاری رو نداشتم... گشتم دنبال یه رمان از طاقچه و رسیدم به «همه ی خوبی هایت» از کالین هوور که قبلا رمان ما تمامش میکنیم رو ازش خونده بودم. چند ساعت طول کشید و پشت سر هم خوندم و تمومش کردم. به نظرم یکی از نکات مثبتش اینه که شخصیت ها و روند داستان خیلی به واقعیت نزدیک بود تا اینکه فانتزی باشه... البته که خالی از رؤیا پردازی نبود! مثل وفاداری شخصیت مرد در اون مورد خاص:)... وقتی خودمو میذارم جای شخصیت زن، کاملا حق میدم به طرف مقابل اگه نخواد به رابطه ادامه بده گرچه این حق دادن با دلشکستگی همراهه:)... شاید تو دنیای واقعی تعداد کمی باشن که همچین تصمیمی میگیرن چه مرد چه زن، تصمیم سختیه، انتخاب سختیه:)... جنبه های آموزنده ای هم داشت که میشد ازش الگو گرفت... مثلا وقتی نمیتونی احساساتت رو بیان کنی این احساسات می‌تونه محبت، خشم، نا امیدی و هر حس دیگه ای باشه... میتونی اونا رو بنویسی و  زمان هایی که از قبل مشخص کردی به طرف مقابل بدی بخونه... این کار می‌تونه سوءتفاهم ها رو برطرف و مشکلاتُ کمتر و روابطُ قوی تر کنه:)... البته چون تجربه ای نداشتم نمی‌دونم تا چه حد در واقعیت قابل اجراست و اثرش به چه شکله:) 

 

  چند جمله از کتاب:

  • عشق و خوشبختی همیشه سازگار و هماهنگ نیستند.
  • چطور میشود برای کسی که چند قدم آنطرف تر ایستاده است دلتنگ شوم؟
  • ماندن در هیچ جا را دوست نداشتم.

 

این جملاتی که از کتاب انتخاب کردم برای من نه فقط چند کلمه است که نویسنده پشت سر هم ردیف کرده بلکه چکیده ی بخشی از زندگیم هستن... با خوندنش خاطرات و تصمیمات تداعی میشه...

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲/۰۱/۱۹

نظرات  (۲)

جمله ی سوم هم منم :)

پاسخ:
ان شاء الله این حس ازتون دور بشه به زودی و قرار و آرامش پیدا کنید.

سلام . چقدر دلتنگم که بشینم و یه دفعه یه کتاب رو بخونم :) فعلا روتینی که دارم برای حفظش تلاش میکنم روزی دو سه صفحه ست :)))

پاسخ:
سلام🌸
گاهی اوقات این کار میکنم چون می‌خوام از درگیری های فکری آزار دهنده برای مدتی خودمو نجات بدم:))))... البته بیشتر، از زمان حال آدم جدا می‌کنه می‌بره به گذشته یا آینده، برای من بازم فکره اما بهتر از موندن در زمان حال در اون زمان خاصِ:)
این زمان با درگیری زیاد هم میگذره و فرصتش پیدا میکنید.
چند روز پیش پدر و مادرم رفتن خونه همسایه به خاطر نی نی شون:) ... خیلی دوست داشتم ببینمش:))... اما مثل گذشته نیست و بچه نیستم که به خاطر دیدن نی نی ها برم این ور و اون ور:)... 
ان شاء الله در همه حال، حال دلتون خوب باشه.