Story 2
کلاس سوم دبستان بودم... اولین بار بود میدیدمش! شاید هم اولین بار بود میومد خونمون!... به خاطر موضوعی جلوی اون خجالت زده و ناراحت شدم :)... شاید اون لحظه یکی از نقاط عطف زندگیم بوده و خودم خبر نداشتم...!
سوم دبستان که بودم بعد از ظهر ها با دو تا از دوستام میرفتیم بالای درخت توت و توت های صورتی قرمز و ترش میچیدیم و نمک میزدیم و میخوردیم:)
قدمت دو تا از دوستام بیشتر از بیست سال میشه:)))... یکیشون همونیه که باهم میرفتیم بالا درخت توت... نقاشیش عالی بود و عالیه:) ... سوم دبستان که بودیم برام یه نقاشی کشید و یه طرح با قیچی و رنگ درست کرده بود... هنوز نگهشون داشتم... چند سال پیش بود عکسشون گرفتم بهش نشون دادم خیلی ذوق زده شد و خوشحال از اینکه هنوز اونا رو دارم... شاید خودشم فراموش کرده بود!:)
اون یکی که با هم میرفتیم توت چینی:)) ازش خبر ندارم:/
قدیمی ترین دوستی تون چند ساله شده؟
دوست یا آشنا؟
اگه آشنا بخوای بگی ده ساله تقریباً،از شروع دانشگاه