تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «حکمت» ثبت شده است

حکمت ۲۹۸ نهج‌البلاغه: کسی که در دشمنی زیاده‌روی کند گناهکار، و آن کس که در دشمنی کوتاهی کند ستمکار است و هر کس که بی دلیل دشمنی کند نمی‌تواند با تقوا باشد.

 

حکمت ۳۲۰ نهج‌البلاغه: برای فهمیدن بپرس، نه برای آزار دادن؛ که نادان آموزش گیرنده، همانند داناست، و همانا دانای بی‌انصاف چون نادان بهانه جوست!

می‌خوام حکمت ۳۲۰ برا دانش آموزا بخونم، حداقل!... اگه بتونم بنویسم بزنم تو همه کلاسا یا تو برد که عالیه:)... خداروشکر خودم خیلی کم با این مسئله مواجه شدم! 

 

 

۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۸ آبان ۰۲ ، ۲۰:۴۶
سین ^_^

حکمت ۸۷ نهج‌البلاغه: در شگفتم از کسی که می تواند استغفار کند و ناامید است.

حکمت ۱۷۰ نهج‌البلاغه: ترک گناه آسان تر از درخواست توبه است.

در ارتباط با این حکمت داستان عابد بنی اسرائیلی اومده که جالبه میتونید اینجا بخونید. اگه حوصله ندارید به آدرسی که گذاشتم سربزنیدو داستان بخونید... ادامه مطلب خلاصه داستان رو میذارم. البته به زبون خودمونی:)

آخرین سحر ماه رمضان هم گذشت و همینطور آخرین سحری:) ... دیشب یاد دعای سحر افتادم:/... این همه شب بیدار بودیم و ... باید از دست خودم سرم بکوبم به دیوار:/:))))... متن دعا خیلی باحاله... ناز و نیازی که استاد دینانی ازش حرف میزد رو میشه دید:)... آخر دعا میگه :«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِما تُجِیبُنِى بِهِ حِینَ أَسْأَلُکَ فَأَجِبْنِى یَا اللّٰهُ» 

❤️«اللهم عجل لولیک فرج»❤️

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۱ ارديبهشت ۰۲ ، ۰۴:۴۹
سین ^_^

دیدن طبیعت و و جوونه های درختا با اون رنگ سبز تازه و شاداب... و چند کیلومتر جلوتر درختایی که هنوز خشک بودن... غرق شدم در اندیشه ها:) ...بعد هر زمستونی، بهار میاد... هم میشه با فکر اینکه همیشه زمستونه یخ زد و مرد... هم میشه با امید اومدن بهار، سرما رو تحمل کرد... میدونم بهار بالاخره میاد، دارم سعی میکنم یخ نزنم... 

 طبیعت زندگی همینه همه فصل داره... که اگه نداشت قدر هیچ فصلی رو نمیدونستیم... دارم خودم میبینم تو فصل سرما...گاهی آب یخی هم چاشنیشه:)... اما بخاری دارم... پتو و... بعضی ها هم هستن که نه پتو دارن و نه بخاری... بعضیا نمیدونن قراره بهار بشه ... من میدونم پس چرا گاهی سرما غلبه می‌کنه که دلم میخواد تسلیمش بشم!...و بخوابم...

بخشی از حکمت ۴۰۰ نهج‌البلاغه: ...نظر به سبزه، غم و اندوه را می‌زداید.

حس مشترکی هست بین دیدن زنده شدن درختا و همینطور دیدن نوزاد:)... یه شادابی همراه با تفکره... یه حس ِشیرینِ عمیق یا اصیل!:))... اینجاست که هم واژه کم میاره هم بیانِ حس، نیازمند قلمِ توانمنده که ندارم:(

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ اسفند ۰۱ ، ۱۹:۳۳
سین ^_^