حکمت ۸۷ نهج‌البلاغه: در شگفتم از کسی که می تواند استغفار کند و ناامید است.

حکمت ۱۷۰ نهج‌البلاغه: ترک گناه آسان تر از درخواست توبه است.

در ارتباط با این حکمت داستان عابد بنی اسرائیلی اومده که جالبه میتونید اینجا بخونید. اگه حوصله ندارید به آدرسی که گذاشتم سربزنیدو داستان بخونید... ادامه مطلب خلاصه داستان رو میذارم. البته به زبون خودمونی:)

آخرین سحر ماه رمضان هم گذشت و همینطور آخرین سحری:) ... دیشب یاد دعای سحر افتادم:/... این همه شب بیدار بودیم و ... باید از دست خودم سرم بکوبم به دیوار:/:))))... متن دعا خیلی باحاله... ناز و نیازی که استاد دینانی ازش حرف میزد رو میشه دید:)... آخر دعا میگه :«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُکَ بِما تُجِیبُنِى بِهِ حِینَ أَسْأَلُکَ فَأَجِبْنِى یَا اللّٰهُ» 

❤️«اللهم عجل لولیک فرج»❤️

 

یه عابد بنی اسرائیلی اینقدر کارش درست بوده و دور و بر گناه نمی‌رفته که حرص شیطون در میاد و یه دادی میزنه و یاراش جمع میشن. یکیشون میگه من از طریق زن میتونم گمراهش کنم، شیطون میگه روش خوبی نیست برو پی کارت:)... یکی دیگه میگه با شراب و خوش گذرونی. بازم میگه اهل این کارا نیست... تو هم برو پی کارت...یکی دیگه میگه با کار خوب! میگه برو ببینم چه می‌کنی... این شیطونک می‌ره پیش عابد و بی وقفه عبادت می‌کنه بدون ذره ای استراحت... عابد بنده خدا هم که یه کمی می‌خوابیده در طول روز، حسرت میخوره و می‌ره ازش می پرسه چطوریه که اینطوریه:)... شیطونک هم اولش طفره می‌ره ولی بعدش میگه من یه گناهی مرتکب شدم و توبه کردم از اون به بعد هی یاد گناهم میفتم برا همین همش عبادت میکنم و خسته نمیشم... ازش می پرسه چیکار کردی... اونم آدرس زن بدکاره رو بهش میده میگه بهش پول بده و کار ناشایست انجام بده... عابد پول نداره و شیطونک جورش می‌کنه:))... عابد با همون سر و وضع می‌ره پیش زن... زن هم ازش پرس و جو می‌کنه و می‌فهمه قضیه چیه... عابد از همه جا بی خبر رو روشن میکنه... بهش میگه چه معلوم که بعد این گناه فرصت توبه پیدا کنی ... خلاصه از خونه اش میندازش بیرون:))... فرداش زن میمیره و خبر میاد که مردم تو کفن و دفنش شرکت کنید که از اهل بهشته... مردم هم تعجب که مگه میشه؟! مگه داریم؟... خدا هم به واسطه پیامبر بهشون خبر می‌رسونه که بله این خانوم بنده عابد من از گناه و عاقبت به شری نجات داده ... و عاقبت بخیر شدندی:)

ان شاء الله عاقبت بخیر بشیم.