تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خداوند» ثبت شده است

امروز به خاطر قضیه ای یاد داستان داش آکل افتادم!... فک کنم تو کتاب ادبیات دبیرستان مون بود! ... هنوز یادم مونده بود! ...برا خواهرم تعریفش کردم... بعدش خلاصه داستان از اینترنت خوندم تا کلیات داستان خوب یادم مونده!... داش آکل از اون شخصیت های فراموش نشدنی شد برام! ... شاید پایان داستان در این ماندگاری بی تاثیر نبوده!

... این داستان هم تاریکی و تلخی و ناامیدی داشت مثل دو اثر دیگه ی صادق هدایت که خوندم! ... اما چیزی داشت که ته ذهنم بمونه و شاید میدونم چرا! می‌تونستم داش آکل درک کنم!

 

و جالب اینکه اتفاقی این  کلیپ  دیدم!:)

 

اگر بگویم بیا، آیا میایی؟

اگر بگویم برو، آیا می روی؟

حتی اگر تا ابد منتظرت بمانم

باز هم نمی توانیم با هم باشیم

شاید تقدیر ما از هم جداست

اگر نمی توانی بیایی پس مرا ببر

 

تیتراژ سریال یانگوم:)

 بازخوانی شده بود و برا اولین بار معنیشو فهمیدم! 

چندین بار دیدمش و هر بار نتونستم جلو اشک ها رو بگیرم!:)

 

+خدای من بهش فکر میکنم چطور تو اون سن اون بار سنگین تونستم تحمل کنم روی قلب و روحم... البته بودنت درمان همه دردهاست!...:)

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۰۲ ، ۰۰:۴۰
سین ^_^

خدایا من نمی‌دانم روزی‌ام در کجاست، و آن را تنها بر پایه گمانهایى که بر خاطرم مى ‏گذرد می‌جویم، و ازاین‏ رو در جستجوى آن شهرها را زیر پا می‌گذارم، پس در آنچه که خواهان آنم همچون حیرت‏ زدگانم، نمی‌دانم آیا در دشت است‏ یا در کوه؟ در زمین است یا در آسمان؟ در خشکى است یا در دریا؟ نمی‌دانم به دست کیست؟ و از جانب چه‏ کسى است؟ ولى به یقین می‌دانم که دانش آن نزد تو و اسباب آن به دست توست و تویى که آن را با لطف خویش تقسیم می‌کنى و با رحمت خود براى آن سبب فراهم می‌سازى، خدایا، پس بر محمد و خاندان او درود فرست و بارپروردگارا، روزى خود را بر من گسترده ساز و به دست آوردنش را برایم آسان نما و جاى دریافتش را نزدیک قرار ده و با طلب آنچه برایم در آن روزى مقدر نکرده‏ اى به زحمتم میفکن، چه‏ تو از آزردن من بی نیازى و من به رحمتت نیازمندم، پس بر محمد و خاندان او درود فرست، و با لطف و فضل خویش بر بنده‏ ات‏ کرم نما، تو صاحب بخشش بزرگ هستى.(از تعقیبات نماز عشا)

 

امیر المؤمنین (علیه السّلام) میفرمود: اى مردم بدانید کمال دین طلب علم و عمل بدانست، بدانید که طلب علم بر شما از طلب مال لازم‌تر است زیرا مال براى شما قسمت و تضمین شده. عادلى (که خداست) آن را بین شما قسمت کرده و تضمین نموده و بشما میرساند ولى علم نزد أهلش نگهداشته شده و شما مأمورید که آن را از اهلش طلب کنید، پس آن را بخواهید.

 

با دانش آموزای کلاس دهم، آمادگی دفاعی دارم... فرصت داریم برای گفت و گو در مورد مسائل مهم، مسائل روز و... بهشون گفتم دنبال اطلاعات و آگاهی و بینش باشید! ...اینکه من بیام یه مطلبی رو به شما بگم و شما هم به به و چه چه! ممکنه همین امروز یا فردا یه نفر دیگه خلافش رو بگه و دوباره شما به به و چه چه! چرا؟ چون خودتون آگاهی ندارید، بینش ندارید! . سعی میکنم کتاب معرفی کنم و سخنرانی و سخنران ... بهشون گفتم( در واقع به خودم!) بالاخره خواه ناخواه تو یکی از جبهه های حق یا باطل باید قرار بگیریم... راه گریزی نیست... پس باید براش آماده بشیم... 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۰۲ ، ۱۳:۴۷
سین ^_^

من ِِاو

دو سه سال پیش، کتابدار کتابخونه عمومی شهر پیشنهاد مطالعه گروهی رو داد. گروه واتساپی:) تشکیل شد و چند تا کتاب پیشنهاد شد و به رأی گذاشته شد و هر روز تعداد صفحاتی خونده میشد و بررسی... کتاب امیر کبیر از اقبال آشتیانی و نامیرا از صادق کرمیار و سمفونی مردگان اثر صادق هدایت؛ از کتاب هایی بود که با هم خوندیم... کتاب «منِ او» از جمله کتاب های پیشنهادی بود که برای مطالعه رأی نیاورد ولی اسم کتاب و طرح جلد انارش تو خاطرم موند!:)

چند روز پیش پی دی اف اش رو خریدم و شروع کردم به مطالعه... کتابی بود که اون لحظه به ذهنم رسید!... تا یک سوم کتاب که پیش رفتم بیشتر خسته شدم و ناامید از خوندنش به جای جذب شدن... ولی خوندنش رو رها نکردم و امروز تمومش کردم... به نظرم کتاب پر بود از کنایه ها و آشفته نویسی و پیچیدگی:/... طنز داشت، خنده هم بود... و عشق متفاوتی! که روایت کرد، دلیلی که منو پای کتاب نگه داشت... تفاوت سبک نویسنده و خلاقیتش در ربط قضایا و اشخاص و مکان ها و ... به هم یه کتاب متفاوت ساخته! 

 

جملاتی از کتاب «منِ او» اثر رضا امیرخانی

«اگر یک آدم خوب، خیلی خوب،میان یک جمع نباشد، آن جمع، بشمار سه از بین می‌رود.»

«حکما کور بهتر می بیند. چرا؟ چون چشمش به کار دیگران نیست. چشمش به کار خودش است، چشمش به معرفت خودش است.»

«قصدش این نبود که برود و چیزی یاد بگیرد. قصدش این بود که برود و چیزی را از یاد ببرد.»

«نمی گویم دوستش نداشته باش! می گویم بفهم که چه جور دوستش داری! به خیالت محبت او، تکه ای از محبت الهی است، نه؟!»

۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۳۰ آبان ۰۲ ، ۱۸:۱۵
سین ^_^