تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

۵۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خداوند» ثبت شده است

لیمو ترش خیلی دوست دارم!... تو حیاط خونه مون درخت میوه داریم، لیمو ترش نداریم، خونه همسایه لیموترش داره از این لیمو زرد بزرگا... از حیاط ما هم میشه دیدشون:/... انگار نمیچیننشون!... سال گذشته فک کنم یه جا همه رو چیده بودن چون یه پلاستیک بزرگ برامون آوردن... به مامان گفتم نقشه دارم!!:)) وقتی تو حیاطی صدات میزنم مامان لیمو ترش نداریم؟ بعد جواب میدی نه نداریم:))) تا بشنون و برامون لیمو بیارن:))) یا اینکه مثلا تو حیاطیم و داریم حرف می‌زنیم میگم به به چقدر لیمو ترش خوشمزه است. چند روز پیش خیلی لیمو ترش دلم میخواست، نمی‌دونم چقدر بعدش، روز بعدش یا دو روز یا... برا همکار(هم سرویسی) خواهرم لیموترش آورده بودن دانش آموزاش، به خواهرم اینا هم تعارف کرده بود و خواهرم یه دونه برداشته بود برا من:)... اینطوری بود که ما به لیموترش رسیدیم:)...

چیزی که به ذهنم رسید این بود... ببین لیمو از کجا به دستت رسید... خدا داره بهت نشون میده باور داشته باش همه چی دست خودشه..‌. ایمان داشته باش... بیشتر از گذشته... از جایی که فکر نمیکنی بهت میرسه... 

 فکر میکنم این زیادی منطقی بودنم خوب نیست!

 

+ بعضیا پایان زندگیشون میشه آغاز زندگی(واقعی) شاید هزاران نفر!... مگه میشه به این نوع پایان غبطه نخورد؟!

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۲۶ دی ۰۲ ، ۱۷:۵۵
سین ^_^

امروز به خاطر قضیه ای یاد داستان داش آکل افتادم!... فک کنم تو کتاب ادبیات دبیرستان مون بود! ... هنوز یادم مونده بود! ...برا خواهرم تعریفش کردم... بعدش خلاصه داستان از اینترنت خوندم تا کلیات داستان خوب یادم مونده!... داش آکل از اون شخصیت های فراموش نشدنی شد برام! ... شاید پایان داستان در این ماندگاری بی تاثیر نبوده!

... این داستان هم تاریکی و تلخی و ناامیدی داشت مثل دو اثر دیگه ی صادق هدایت که خوندم! ... اما چیزی داشت که ته ذهنم بمونه و شاید میدونم چرا! می‌تونستم داش آکل درک کنم!

 

و جالب اینکه اتفاقی این  کلیپ  دیدم!:)

 

اگر بگویم بیا، آیا میایی؟

اگر بگویم برو، آیا می روی؟

حتی اگر تا ابد منتظرت بمانم

باز هم نمی توانیم با هم باشیم

شاید تقدیر ما از هم جداست

اگر نمی توانی بیایی پس مرا ببر

 

تیتراژ سریال یانگوم:)

 بازخوانی شده بود و برا اولین بار معنیشو فهمیدم! 

چندین بار دیدمش و هر بار نتونستم جلو اشک ها رو بگیرم!:)

 

+خدای من بهش فکر میکنم چطور تو اون سن اون بار سنگین تونستم تحمل کنم روی قلب و روحم... البته بودنت درمان همه دردهاست!...:)

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۰۲ ، ۰۰:۴۰
سین ^_^

خدایا من نمی‌دانم روزی‌ام در کجاست، و آن را تنها بر پایه گمانهایى که بر خاطرم مى ‏گذرد می‌جویم، و ازاین‏ رو در جستجوى آن شهرها را زیر پا می‌گذارم، پس در آنچه که خواهان آنم همچون حیرت‏ زدگانم، نمی‌دانم آیا در دشت است‏ یا در کوه؟ در زمین است یا در آسمان؟ در خشکى است یا در دریا؟ نمی‌دانم به دست کیست؟ و از جانب چه‏ کسى است؟ ولى به یقین می‌دانم که دانش آن نزد تو و اسباب آن به دست توست و تویى که آن را با لطف خویش تقسیم می‌کنى و با رحمت خود براى آن سبب فراهم می‌سازى، خدایا، پس بر محمد و خاندان او درود فرست و بارپروردگارا، روزى خود را بر من گسترده ساز و به دست آوردنش را برایم آسان نما و جاى دریافتش را نزدیک قرار ده و با طلب آنچه برایم در آن روزى مقدر نکرده‏ اى به زحمتم میفکن، چه‏ تو از آزردن من بی نیازى و من به رحمتت نیازمندم، پس بر محمد و خاندان او درود فرست، و با لطف و فضل خویش بر بنده‏ ات‏ کرم نما، تو صاحب بخشش بزرگ هستى.(از تعقیبات نماز عشا)

 

امیر المؤمنین (علیه السّلام) میفرمود: اى مردم بدانید کمال دین طلب علم و عمل بدانست، بدانید که طلب علم بر شما از طلب مال لازم‌تر است زیرا مال براى شما قسمت و تضمین شده. عادلى (که خداست) آن را بین شما قسمت کرده و تضمین نموده و بشما میرساند ولى علم نزد أهلش نگهداشته شده و شما مأمورید که آن را از اهلش طلب کنید، پس آن را بخواهید.

 

با دانش آموزای کلاس دهم، آمادگی دفاعی دارم... فرصت داریم برای گفت و گو در مورد مسائل مهم، مسائل روز و... بهشون گفتم دنبال اطلاعات و آگاهی و بینش باشید! ...اینکه من بیام یه مطلبی رو به شما بگم و شما هم به به و چه چه! ممکنه همین امروز یا فردا یه نفر دیگه خلافش رو بگه و دوباره شما به به و چه چه! چرا؟ چون خودتون آگاهی ندارید، بینش ندارید! . سعی میکنم کتاب معرفی کنم و سخنرانی و سخنران ... بهشون گفتم( در واقع به خودم!) بالاخره خواه ناخواه تو یکی از جبهه های حق یا باطل باید قرار بگیریم... راه گریزی نیست... پس باید براش آماده بشیم... 

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ آذر ۰۲ ، ۱۳:۴۷
سین ^_^