تشنگی آور به دست...

۴۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «خداوند» ثبت شده است

پسر بودن

سردرد دارم و خوابمم نمیبره...!:/

مامانم همیشه میگه خداروشکر پسر نشدی! البته به خاطر حرفاییه که میزنم در ادامه این جمله ی «اگه پسر بودم» و بیشترش هم شوخیه:)( چون بدآموزی داره نمیگم چی میگفتم) و اینکه به نظر خودم اگه شیطونی هم دارم به مامانم رفتم😁 یه چند مورد ذکر میکنم که متوجه بشید چرا:)

مثلاً وقتی حواسمون نیست کف پامون قلقلک میده:))

و من فقط! وقتی مامان یا بقیه ( البته که همه نه) دنبال چیزی میگردن میگم ایناهاش و وقتی نگاه میکنن با دست من روی نوک دماغم مواجه میشن!:) و اینکه این کلک هم قدیمی شده و مامان از ده بار یه بار گول میخوره:( 

وقتی داشتیم تو خونه پیاده روی میکردیم مثلا... به مامان پیشنهاد دادم برای اینکه اثر بیشتری داشته باشه و خوش بگذره، دنبالش میکنم و دور فرش ها بدوه تا من نتونم بگیرمش، بعد چند دور که دید دارم بهش میرسم تقلب کرد و از وسط فرش رد میشد، منم از تعجب و خنده اول اینطوری😳 و بعدش هم این شکلی 🤣 شدم.

گاهی که حوصله ام سر میره یا در مواقعی فکر می کنم به پسر بودن، مثلاً موتور سواری خیلیییی دوس دارم ولی دو چرخه هم بلد نیستم برونم چه برسه به موتور:/ یا وقتی داداش با دوستاش و پدر با همکارا و دوستاش میرن بیرون میگم اگه پسر بودم باهاشون میرفتم:) مامانم میگه شایدم نمی‌بردنت.😅 در نهایت بیشتر این حرفا جنبه سرگرمی و شوخی داره برام و به نظرم بهترین حسی که یه زن می‌تونه داشته باشه و بالاترین نعمت هست مادر شدنه... چون میتونی یه اپسیلن اپسیلن از عشق خدا به بنده هاش رو درک کنی:) 

بعضیا قدر مادر میدونن بعضیا نه و بعضیا هم از نعمت داشتنش محرومن. ولی بین همه مادرا یه چیز مشترکه وقتی بچشون خوشحال باشه خوشحالن چه قدرشون بدونیم چه نه چه زنده باشن چه نباشن. خدایا همه مادرا عاقبت بخیر بشن، الهی آمین.

نمیشه از مادر گفت و از پدر نه.

یه چیزی که ما بچه ها مخصوصا تا زمانیکه مستقل نشدیم یا پدر و مادر؛ بهش نمی‌رسیم یا توجه نمی‌کنیم، وقتی رفتم سرکار و مجبور بودم سروکله بزنم با آدما فهمیدم که یه پدر که یه مرده و غرورش براش مهمه باید در طول زندگی چه حرفا یا چه رفتارا و چه کارایی تحمل کنه تا بتونه از زن و بچه اش حمایت کنه. متاسفم که دیر فهمیدم و بیشتر، اختلاف نظر و عقیده هامون می‌دیدم ولی خوشحالم که بالاخره آگاه شدم و قدرش میدونم. 

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم؛ تقدیم به روح پدرا و مادرا.

 

 

 

 

۲۶ شهریور ۰۰ ، ۰۲:۱۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

خدای روزی بخش

روزی پادشاهی تصمیم گرفت به شکار برود. بنابراین بزرگان و خدمتکاران و غلامان وسایل شکار را جمع آوری کردند و به قصد شکار بیرون رفتند. 

وقتی به شکارگاه رسیدند، شاه و بزرگان مشغول شکارکردن شدند تا اینکه هنگام ظهر فرارسید و سفره ناهار را پهن کردند و مرغ بزرگ بریان شده ای را برای شاه آماده کردند. شاه تا خواست مرغ را بردارد، شاهینی پروازکنان از راه رسید و مرغ را به منقار گرفت و از آنجا دور شد. شاه به شدت عصبانی شد و به لشکریان دستور داد شاهین را دنبال کرده، هر طور که هست او را شکار کنند. شاهین در هوا و حاکم و لشکریان در روی زمین به حرکت درآمدند تا اینکه شاهین کوه را دور زد و در نقطه ای فرود آمد. شاه و لشکریان که در پی او بودند با کمال تعجب مشاهده کردند که در آن محل، فردی دست و پا بسته روی زمین افتاده است و شاهین با منقارش مرغ را تکه تکه می‌کند و در دهان مرد می‌گذارد! وقتی مرغ تمام شد، شاهین کنار رودخانه رفت و منقارش را پر از آب کرد و برگشت و آب را در دهان مرد ریخت! 

حاکم و لشکریانش که وضع را چنین دیدند، نزد مرد رفتند و دست و پایش را باز کردند و احوالش را پرسیدند. مرد گفت: من بازرگانی هستم که برای تجارت به شهری می رفتم. در این منطقه راهزنان به من حمله کردند و اموالم را دزدیدند و حتی می خواستند مرا به قتل برسانند؛ اما من آنقدر التماس کردم که مرا نکشند تا بالاخره دلشان به رحم آمد؛ ولی برای اینکه نتوانم از کسی کمک بگیرم و به تعقیب آنان بپردازم، دست و پایم را بسته، اینجا انداختند و رفتند. بعد از یک روز، این پرنده آمد و نانی برایم آورد و امروز نیز مرغ بریان شما را به من خوراند!

شاه از شنیدن حکایت بازرگان منقلب شد و گفت: ستایش خداوندی را که به قدری بخشاینده و مهربان است که بنده دست و پا بسته اش را هم در بیابان، تنها رها نمی کند. وای بر ما که از چنین خدای مهربانی غافل هستیم؛ و این چنین شد که آن حاکم، حکومت را رها کرد و جزو عابدان و زاهدان روزگارش گردید.

« سید عبدالحسین دستغیب، استعاذه، صفحه۲۲۳»

 

۲۴ شهریور ۰۰ ، ۱۴:۰۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

حکایت۱

درویشی مستجاب الدعوه در بغداد پدید آمد. حجاج یوسف را خبر کردند بخواندش و گفت دعای خیری بر من کن. گفت: خدایا جانش بستان.

گفت: از بهر خدای این چه دعاست؟ گفت این دعای خیر است ترا و جمله مسلمانان را.

 

        ای زبردست زیردست آزار                  گرم تا کی بماند این بازار 

        به چه کار آیدت جهان‌داری                مردنت به که مردم آزاری 

 

« گلستان سعدی»

 

۱۲ شهریور ۰۰ ، ۱۱:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

محبت خداوند

روزی شخصی از بیابان به سوی مدینه می آمد. چون از راه دور به دیدار پیامبر(ص)  می رفت دوست داشت دست خالی نرود. در همین حال پرنده ای را دید که به سراغ بچه های خود در لانه رفت، آن شخص کنار لانه ی پرنده رفت و جوجه ها را گرفت و به عنوان هدیه نزد پیامبر(ص) آورد و وقتی به حضور پیامبر رسید، جوجه ها را نزد پیامبر گذاشت.

در همین هنگام که جمعی از اصحاب هم حاضر بودند، ناگاه مادر جوجه ها بدون آنکه از مردم وحشت کند، آمد و خود را روی جوجه هایش انداخت. معلوم شد مادر جوجه ها به دنبال آن شخص و به خاطر جوجه هایش او را تعقیب کرده و تا آنجا آمده است.

بله! محبت و علاقه به فرزند به قدری است که یک پرنده که به طور طبیعی از انسان گریزان است، خود را در بین آن همه جمعیت روی جوجه هایش می اندازد.

پیامبر(ص) وقتی این صحنه را دید رو به حاضران کرد و فرمود:«این محبت مادر نسبت به جوجه هایش را درک کردید، ولی بدانید محبت خداوند به بندگانش هزار برابر این محبت است.

برگرفته از کتاب «بر سفره نماز» 

۱۲ شهریور ۰۰ ، ۱۰:۴۴ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

فرمانده عشاق

وقتی دور و برم به یمن قطعی برق این مدت سیاه پوشه و همینطور سقفم آسمون سیاه چشمک زن و تو گوشم ...

یا حبیب من لا حبیب له 

یا حسین 

یا طبیب من لا طبیب له

یا حسین 

...

فکر میکنم به اینکه این همه سال گذشت و الان با گذشته چه فرقی دارم و دارم به وضوح میبینم که قبلاً نمی‌دونستم که نمی‌دونم ولی الان میدونم که نمی‌دونم و گمشده ی من معرفت هر چه بیشتره که به دنبالش عشق جاری میشه...

فکر کردم به اینکه سال ها گذشته ولی هم چنان جمعیت ناله کنان، سینه زنان، گریه کنان، بر سر زنان ووو... یک صدا میگن یا حسین ... 

آیا میخواد یادمون باشه یک بار ابلیس یارانش جمع کرد و همه آدما رو فراخوند که مظهر حق رو به قتلگاه ببرن؟؟! میخواد یادمون بمونه که قراره دوباره تاریخ تکرار بشه ولی این بار ...! میخواد بهمون یادآوری کنه که حواسمون باشه داریم میریم سمت لشکر ابلیس یا سمت اندک یاران حق و مظهر حق ؟! 

ترس داره و گریه ، گریه ، گریه ... که نباشی بین عشاق 

وای اگه باشی بین تبر به دستان... 

 

فرمانده عشاق دل آگاه حسین است    بیراهه مرو ساده ترین راه حسین است

 

 

 

 

 

 

 

۱۹ مرداد ۰۰ ، ۰۶:۵۵ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

فاتح خیبر صاحب ذوالفقار

چه روز خوب و چه فرصت خوبی برای حرف زدن در مورد نهج‌البلاغه:)

خدایا به تو پناه میبرم که ظاهر من در برابر دیده ها نیکو و درونم در آنچه که از تو پنهان می دارم، زشت باشد، و بخواهم با اعمال و رفتاری که تو از آن آگاهی توجه مردم را به خود جلب نمایم و چهره ظاهرم را زیبا نشان داده، با اعمال نادرستی که درونم را زشت کرده به سوی تو آیم،تا به بندگانت نزدیک،و از خشنودی تو دور گردم.

«حکمت ۲۷۶»

 

بالاخره بعد از مدت ها اواخر سال ۹۹ تونستم نهج‌البلاغه رو تا آخر بخونم:)

از چند سال پیش چند بار سراغش میرفتم ولی رهاش میکردم.

سه جلد از کتاب پیام امام از آیت‌الله مکارم شیرازی که تفسیر نهج‌البلاغه هست هم خوندم که خیلی عالی بودن متاسفانه بازم رهاش کردم و دیگه هم فرصت نشد ادامه بدم چون کتابا از دستم رفت:/ 

کتاب علی، صدای عدالت انسانی از جرج جرداق هم تموم نکردم و رهاش کردم ولی تصمیم به خوندنش دارم حتما:) 

برای همین از اینکه تونستم بخونمش کمی هم با دقت و یادداشت ذوق زده ام:) 

دو تا دلیل داشت که تونستم تا آخر پاش وایسم😁 یکی اینکه گروهی خوندیم و  اینکه به پیشنهاد دوستان از حکمت ها شروع کردم به خوندن و بعد نامه ها و در آخر خطبه ها چون حکمت ها کوتاه تر از نامه ها کوتاه تر از خطبه ها هست:) خطبه ها طولانی تر و سنگین تره برای همین شروع از خطبه ها ممکنه آدم خسته کنه.

همچین روزی باعث خوشحالی هست ولی در باطنش غم داره اگه یه ذره بتونیم درک کنیم بعد از غدیر بر حضرت مادر و امام زمانش چه ها گذشت...

امام زمانمون دریابیم...!؟

۰۷ مرداد ۰۰ ، ۰۸:۱۸ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

سلامتی

سلامتی، نعمت پنهان...

کسانی که بیش تر در معرض بیماری بودن این جمله رو خیلی بهتر درک میکنن.

وقتی معده درد، کلیه درد، دندون درد، سردرد و..‌. میگیریم تازه یادمون میاد معده داریم کلیه داریم و دندون و سر که حواسمون بهشون نبوده که تو این مدت ساکت و آروم داشتن کارشون میکردن و هیچ وقت توجهی بهشون نداشتیم و قدرشون نمیدونستیم تا اینکه تصمیم گرفتن خودی نشون بدن، البته ممکنه با مسکن ساکتشون کنیم و موفق نشن... و اینکه اگه هم موفق بشن تا یه مدت بعد حواسمون هست که قدرشون بدونیم و بعد از یه مدت دوباره فراموشی میاد سراغمون... خدا کنه با آدمای زندگیمون که همیشه بدون منت در کنارمون هستن مثل سلامتی تا نکنیم و قدرشون بدونیم.

آخ از دردی که مسکن چاره اش نمیکنه اون موقع است که با عمق وجودت غبطه میخوری به حال چند لحظه یا دقیقه یا ساعت یا روز یا ... پیشت و یادت میفته که خوبه موقع سلامتی هم یادی از بدنت کنی یه تشکری چیزی تا تصمیم نگیره به این شدت و قدرت اعلام حضور کنه:)

شاید حکمتی باشه هر از چند گاهی یه دردی میاد سراغمون تا بیش تر قدر سلامتیمون بدونیم...

این جمله سلامتی نعمت پنهانه ... رو از کتاب مفاتیح الحیات خوندم:) یه کتاب بی نظیر و مفید برای اونایی که میخوان همه طوره درست و اصولی زندگی کنن، آیت الله جوادی آملی تو چند فصل به ارتباط انسان با خدا و خودش و حیوانات و طبیعت  پرداخته و با آیات و روایت و... بهترین راه کار های عملی بیان کرده. تا قبل از کتاب شاید فکر کنیم دین فقط و فقط به احکام اهمیت میده در صورتیکه اصلا و ابدا اینطور نیست و یه برنامه در تمام ابعاده که به همه اهمیت داده نشده و عمل نمیشه. یاد این جمله افتادم که میگن وقتی امام زمان«عج» میاد و اسلام معرفی می‌کنه کاملا متفاوته با چیزی که الان هست.

خدایا شکرت به خاطر بودنم و همه داشته هام مخصوصا سلامتی و ببخش به خاطر ناشکری هام.

بعد از خوندن نامه به کودکی که هرگز زاده نشد نوشته اوریانا فالاچی یاد گرفتم که به خاطر بودنم هم شکرگزار خدای مهربون باشم... یه جای کتاب میگه اگه هممون صادق باشیم با خودمون میبینیم ته قلبمون باور داریم که بودن بهتر از نبودنه...

 

۰۷ مرداد ۰۰ ، ۰۶:۳۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

دلتنگی۱

خدایا مثل جوجه بارون خورده ای هستم که مادرش گم کرده و دنیا براش ناشناخته است منو در پناه خودت بگیر .

۲۹ تیر ۰۰ ، ۰۵:۱۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

زن ستم تاریخی...

هر بار فراموش میکنم که حواسم به فیلم هایی که میبینم و مطالبی که میخونم باشه تا اینطور به روح و روانم خدشه وارد نشه...:/

این اثر وقتی عمیق تره که بخشی از تاریخ و واقعیت باشه، اون موقع است که نمیتونی به خودت دلداری بدی که تخیل بود همش و همچین اتفاقاتی نیفتاده... تاریخ، بی پرده روایت میشه از دسیسه ها، قدرت طلبی ها، طمع و حرص و ظلم و خیانت و...

 

☑️ زنش پسر نمیاره برا همین مرد میخواد دوباره ازدواج کنه با یه دختره ...

✔️ چقدر گناه دارن:/... خوبه ما نبودیم اون دوران، خدا همه کاراش حکمت داره ها، اینکه چه زمانی اومدیم این دنیا اگه اون موقع بودیم شورش میکردیمlaugh و ..

☑️ سریال خیلی خوبیه...

مکالمه من و خواهرم در مورد یه سریالی که از تلویزیون پخش میشه و اسمش هم نمی‌دونم:|  نگاه هم نمیکنم فقط صداشون موقع شام می‌شنیدم:)

درسته همین الآنم همه جای جهان به صورت های مختلف داره ظلم میشه به زن ولی خیلی خیلی بهتر از گذشته هست...

هر اتفاقی جنبه مثبت داره و پشت این حال آشفته این سوال برام مطرح شد که ثروت، قدرت یا شهرت؛ کدومش نقطه ضعفمه...؟!  از هیچکدوم خوشم نمیاد شاید چون میدونم ممکنه باعث سقوط بشه... و نقطه ضعف؟؟؟؟!!!... 

از برادرم پرسیدم گفت ثروت میخواد و نقطه ضعفش قدرت...

 

 مولان ۲۰۲۰ فیلم خوبیه و به نوعی روحیه دهنده:) برای من تازگی داشت چون انیمیشن مولان ندیدم.

 

۲۸ تیر ۰۰ ، ۲۲:۲۷ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

یک عاشقانه آرام

«خداوند خدا پیش از آنکه انسان را بیافریند، عشق را آفرید؛ چرا که می دانست انسان، بدون عشق، درد روح را ادراک نخواهد کرد. و بدون درد روح، بخشی از خداوند خدا را در خویشتن خویش نخواهد داشت.»

 

مگر به تو نگفته ام که «یاد، انسان را بیمار می‌کند؟»

برگرفته از کتاب یک عاشقانه آرام از نادر ابراهیمی

 

این کتاب می‌تونه یه هدیه عالی برای یه دوست عالی و یا یه زوج باشه:)

این کتاب به کسانی پیشنهاد میدم که نگران روزمرگی بعد ازدواج هستن و همین طور کسانی که از اسیر برنامه شدن میترسن از تکرار و خستگی.

 

یه پیشنهاد برای کسانیکه به دنبال خانواده موفق هستن:)

سخنرانی های دکتر شاهین فرهنگ با عنوان ازدواج موفق و خانواده موفق، با آگاهی میشه یه انتخاب درست داشت و یه زندگی پایدار.

 

۲۵ تیر ۰۰ ، ۱۰:۱۱ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^