تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۳۳ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «زندگی» ثبت شده است

دارم میخونمش... رمان غرور و تعصب... خیلی دوستش دارم:))... دلیلش!؟... اگه میشد تو یه جمله یا بند یا صفحه یا... نوشت، حتما می‌نوشتم... اما...

 

فرق زندگی با رمان و فیلم اینه لزوما تهش به مذاق خوش نمیاد... منظورم ته داستانه نه ته زندگی... برا ته زندگی هممون اینو آرزومندم👈«ارْجِعِی إِلَىٰ رَبِّکِ رَاضِیَةً مَرْضِیَّةً»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۰۱ ، ۱۵:۴۹
سین ^_^

کهکشان

أَیْنَ بَقِیَّةُ اللَّهِ الَّتِی لا تَخْلُو مِنَ الْعِتْرَةِ الْهَادِیَة

 

اگر بهتون حق انتخاب داده بشه کدوم انتخاب میکنید؟

۱. به مرگ طبیعی بمیرید.

۲. ده سال زود تر بمیرید ولی یه مرگِ خوب داشته باشید. یعنی برای نجات یک یا چند نفر جونتون بدین یا فرصت اهدا عضو داشته باشید و باعث نجات چند نفر بشید:)

 

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۰۱ ، ۰۵:۵۳
سین ^_^

برای یک زندگی بدون مشکل امیدوار نباش. چنین چیزی وجود ندارد. در عوضش، آرزوی یک زندگی پر از مشکلات خوب را داشته باش.«از کتابِ هنر ظریف بی خیالی»

 

عادی شدن حاصل نبودن ناگهانی هاست. «از کتاب نخل و نارنج»

 

 

  •  بالاخره دستکش مادربزرگ آماده شد. خیلی وقت بود سپرده بود بهم بگن دستکشش گشاد شده براش ببافم دوباره. یادشون می‌رفت بهم بگن:/ یه مدت بود نرفته بودم سراغ بافتنی... حوصله ام نمیشد. یه کم بافتنش طول کشید به خاطر اون قسمت وسطش که همش «رو» بافته شده؛ مثل شنا کردن بر خلاف جریان آب میمونه. دو ردیف که می‌بافتم دستم درد می‌گرفت. مادربزرگ، چندین ساله که با واکر راه می‌ره. به خاطر محافظت از دستش، دستکش میپوشه... کاری هم به فصل گرما و سرما نداره... دستکش برام اندازه نیست:)))) چون اندازه دست مادربزرگ بافتم:)
۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ مهر ۰۱ ، ۰۵:۲۷
سین ^_^