تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شعر» ثبت شده است

 

            نمی داند دل تنها میان جمع هم تنهاست

           مرا افکنده در تنگی که نام دیگرش دریاست

 

            تو از کی عاشقی؟ این پرسش آیینه بود از من

           خودش از گریه ام فهمید مدت هاست، مدت هاست

 

           به جای دیدن روی تو در خود خیره ایم ای عشق

           اگر آه تو در آیینه پیدا نیست عیب از ماست

 

           جهان بی عشق چیزی نیست جز تکرار یک تکرار

            اگر جایی به حال خویش باید گریه کرد این جاست

 

            من این تکرار را چون سیلی امواج بر ساحل

            تحمل می‌کنم هر چند جانکاه است و جانفرساست

 

            در این فکرم که در پایان این تکرار پی در پی 

           اگر جایی برای مرگ باشد! زندگی زیباست

 

بعد از خوندن شعر یه بیتش نوشتم:)

عجب کتابی پیدا کردم، به شددددت برام دوست داشتنیه:)، شعرهاش که میخونم یه حال خیلی خوبی پیدا میکنم یه حالی که توصیفش تو همین شعر ها هست و خودم از بیانش عاجزم اینجاست که باید گفت خوشا به حال آنان که شاعری بلدند:))

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۵ فروردين ۰۱ ، ۲۳:۱۲
سین ^_^

بعد از چند روز تنبلی و سحرخیز نبودن و آشفتگی و سرگردونی و سکوت و سیر در دنیای درون و ...!:) امروز صبح زود بیدار شدم و با خوندن چند بیت شعر از گزینه اشعار فاضل نظری، 🦋 های درونم از خواب بیدار شدن و شروع کردن به پرواز و حس نوشتن برگشت شاید برای لحظاتی پس غنیمت شمردم و فورا دست به تایپ شدم:)

چند دقیقه است دارم فکر میکنم از چی بنویسم:/

میخواستم قبل پایان سال تمومشون کنم ولی نشد...:(  اما بالاخره صد قسمت اول «برنامه معرفت» و ۶۰ تا روایت عهد استاد رائفی پور تموم کردم. و یه سایت پاسخ به سوالات و شبهات... هم دارم میخونم ۵۴ صفحه است و هر صفحه ۱۴ تا سوال که ممکنه جواب هر سوال یک تا بیست بند! باشه... هنوز تموم نشده یه ده صفحه اش مونده:/ 

البته سالی که گذشت  ۲۴ قسمت سخنرانی دین فطری استاد عظیمی  برای دومین بار گوش دادم... 

سال ۹۶ بود شروع کردم به گوش دادن سخنرانی تنها مسیر استاد پناهیان و اینقدر ذوق زده بودم که به همه اونایی که دوستشون داشتم از آشناها و دوستان پیام دادم و ازشون خواستم حتما بهش گوش بدن البته ۹۰ قسمت بود و فک کنم کسی گوش نداد:( یا اینکه فقط چند قسمت شاید گوش داده باشن!! 

چند تا از کتابایی که سال گذشته خوندم تو پست معرفی کتاب که بروز میشه نوشتم و این بروزرسانی همچنان ادامه داره:) 

برا سال ۱۴۰۱ قصد دارم ۵۰ تا کتاب بخونم اسم ۳۰ تا رو نوشتم و بقیه اش هم در طی سال تصمیم میگیرم چی بخونم اگه کتاب خوبی میشناسید بهم معرفی کنید:)  

و بالاخره یه نفر که نه دو نفر پیدا کردم که باهام سریال مورد علاقه ام ببینن:))) اونا هم خیلی پسندیدن:) دفعه سوم با لپ تاپ دیدم بیشتر قسمت هاشو و کامل دیدم بدون رد کردن و دیالوگ هایی که دوست داشتم هم نوشتم:) بی سابقه است که به مدت چند ماه چندین بار یه سریال نگاه کنم... تو گوشیم نگهش داشتم هنوز و دوست دارم دوباره ببینمش!!!!:/ (برا خودم نگرانم😅)

راستی دنبال سخنران و سخنرانی هم هستم اگه میشناسید بهم معرفی کنید لطفا:)

بهترین دعا برای خودم و شما: ان شاء الله عاقبت بخیر بشیم:)

 

 

 

 

 

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۰۱ ، ۱۰:۱۸
سین ^_^

دو تا از شعرهایی که جناب حافظ برام انتخاب کرد  همیشه به یاد دارم و برام معنی دار هستن و مرتبط با زندگیم میدونم، یکیش زمانیکه دبیرستانی بودم و یکی دیگه هم زمانیکه فکر میکردم به ته خط رسیدم و دلتنگ و ناامید و خسته بودم؛ زمان دانشجویی... باید بنویسم در مورد  ۱۸ تا ۲۲ سالگیم اگه عمری بود و حوصله ای...

 

فال۱) سحر با باد می‌گفتم حدیث آرزومندی

خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

 

دعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود است

بدین راه و روش می‌رو که با دلدار پیوندی

 

قلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید باز

ورای حد تقریر است شرح آرزومندی

 

الا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرور

پدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندی

 

جهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیست

ز مهر او چه می‌پرسی در او همت چه می‌بندی

 

همایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کی

دریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندی

 

در این بازار اگر سودیست با درویش خرسند است

خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی

 

به شعر حافظ شیراز می‌رقصند و می‌نازند

سیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی

 

فال۲) دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند

واندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند

 

بیخود از شعشعه پرتو ذاتم کردند

باده از جام تجلی صفاتم دادند

 

چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی

آن شب قدر که این تازه براتم دادند

 

بعد از این روی من و آینه وصف جمال

که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند

 

من اگر کامروا گشتم و خوشدل چه عجب

مستحق بودم و این‌ها به زکاتم دادند

 

هاتف آن روز به من مژده این دولت داد

که بدان جور و جفا صبر و ثباتم دادند

 

این همه شهد و شکر کز سخنم می‌ریزد

اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند

 

همت حافظ و انفاس سحرخیزان بود

که ز بند غم ایام نجاتم دادند

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ آذر ۰۰ ، ۲۲:۵۱
سین ^_^