تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

question 16

جمعه, ۱۸ آبان ۱۴۰۳، ۰۴:۵۰ ب.ظ

+ یکی دو هفته اخیر بود که به این فکر کردم بعد از این همه سال مدرسه رفتن، از زمان دانش آموزی تا الان هیچ وقت تا این اندازه درک نکرده بودم که مدرسه، خونه دومه:)... الان واقعا همچین حسی دارم تمام و کمال! 

+ و اما سوال!:)؛ تا الان حس کردین مدرسه خونه دومه یا نه؟

 +هفته گذشته از کلاس دوازدهمی ها پرسیدم، گفتن آره!! تعجب کردم:)... گفتن هم به خاطر دوستاشون هم معلما مدرسه رو دوست دارن:)... منم گفتم براتون خوشحالم که این حس دارین.

+ چند روز پیش خواهرم میخواست بره پارکینگ برا پرینت گرفتن، منم رفتم و داشتم کتابای قدیمی نگاه میکردم، ۶ تا کتاب یافتم! کتابایی که نخونده بودم:)). هنر معلمی، زبان بدن، درمان اختلالات ریاضی، دو یار زیرک و باده کهن، ۸ درس برا ازدواج موفق و حرکت (عین صاد)... فک کنم به جز هنر معلمی، بقیه اش مربوط به زمان دانشجویی خواهرم باشه. 

+ ناراحتم...! (عکس العمل مخاطب ها: خب به ما چه:)))

دیشب رفتم تو حیاط قدم بزنم، اولین کاری که انجام میدم اینه که ها میکنم ببینم هوا انقدر سرد شده که بخار بیاد بیرون یا نه؟... اینجا که هنوز خبری نیست:/

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۳/۰۸/۱۸
سین ^_^

غم

مدرسه

کتاب

نظرات  (۲)

سلام:)))

مبارک باشه تغییرات. حواسم هست که دو تا سطون پایین میزون نیست :)))

+ یادتون نره که بنده شاکری باشید:)

+ من یه دوره‌ای توی زندگی‌ام مدرسه خونه اولم بود. صبح ۵ صبح زنگ میذاشتم. بیدار می‌شدم. صبحونه درست می‌کردم. بابام رو بیدار می‌کردم که من رو برسونه مدرسه. یادش بخیر. چه روزهای خوبی بود:)))

+ به اونها هم بگید بنده شاکری باشند:)))

+ پارکینگ؟! پرینت؟! کتاب‌های زمان دانشجویی خواهرتون؟!

+ مخاطبی که این طوریه همون بهتر که نباشه اصلا:)))

+ خیالتون راحت. اینجا هم خبری نیست:)))

پاسخ:
سلام
با تشکر از شما:)... به عنوان مخاطب اگه در کل راضی بودین پس تغییرات خوب بوده.
+ ممنون بابت یادآوری... گاهی آدم نیمه خالی لیوان میبینه و حواسش نیست به خاطر نیمه پر شاکر باشه. 
+ خونه اول؟!:) به این فکر نکرده بودم ولی ممکنه برای منم یه زمانی برسه که مدرسه بشه خونه اول!!(مثل اینکه قصد دارید هر چی سوال میپرسم جوابتون گزینه جیم باشه؟!!:))
+ حتما!:))
+ پارکینگ خونمون انباری هست در واقع:/... میز و پرینتر هم اونجاست. کتاب های زمان دانش آموزی و دانشجویی خودم و خواهرم تو پارکینگه و وسایل هایی که استفاده نمیشه یا کم استفاده میشه. اتفاقاً چشمام خورد به سالنامه های قدیمی که روزانه هامو می‌نوشتم. میخواستم چند صفحه اتفاقی بخونم ازشون فرصت نشد... گذاشتم برا یه روز که حوصله داشته باشم. 
+ نه حق داره! وقتی فقط یه کلمه نوشتم چیزی بود که از ذهن خودم گذشت! خب حداقل یه توضیحی چیزی:)) جواب یه کلمه همینه، به ما چه:))
+ اونایی که سردسیر هستن فکر کنم اوضاعشون فرق می‌کنه! 
+فیلم لیلا رو دیدم. تشکر بابت معرفی. 

منم یه سری کتاب دهرم هنوز نخوندم، فک کنم خوندنشون چند سالی وقت بخواد! آخه زبانشون انگلیسیه :))

ولی جین ایر رو تقریبا سه چهارمشو خوندم، فک کنم یه سالی هست دارم میخونمش هنوز تموم نشده! بحث استمراره که ندارم.

کتاب گوژپشت نوتردام رو تو سربازی سر پست، 6 روزه خوندم و فرزندان کاپیتان گراند، ولی خوندن رمان علاوه بر اینکه لذت داره اما حال خوب میخواد، آدم داغون نمیتونه کتاب بخونه، ولی جدا می گم، رمان یه چیز دیگست، هیچ کتابی مثل رمان نیست، تصویر سازی هایی که آدم تو ذهنش می کنه، گاهی هیچ وقت فراموش نمیشه... 

پاسخ:
:))
جین ایر خوندم، کتاب خوبیه. واقعا به حال آدم بستگی داره که با یه کتاب ارتباط برقرار کنه یا نه که رو سرعت مطالعه هم اثر می‌ذاره حتما. 
گوژپشت نوتردام تصمیم دارم بخونم ببینم کی نوبتش میشه. اون یکی کتاب اسمش نشنیدم تا حالا! 
با جمله آخر خیلی موافقم:).

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">