با اشک می رسم به تو، یا راحِمَ البکاء
جز گریه در میان بساطم، سلاح نیست!
زهرا جودکی
+ تا حالا صدای چکیدن اشک رو بالش رو شنیدین؟!:)
با اشک می رسم به تو، یا راحِمَ البکاء
جز گریه در میان بساطم، سلاح نیست!
زهرا جودکی
+ تا حالا صدای چکیدن اشک رو بالش رو شنیدین؟!:)
بعد از سال ها دوباره یاد صوت های شهید آوینی افتادم!
زمان دانشگاه، زمانی که حالم خوب نبود، گوش میدادم به صدای شهید آوینی که میگفت:«پندار ما این است که ما مانده ایم و شهدا رفته اند، اما حقیقت آن است که زمان ما را با خود برده است و شهدا مانده اند.»...
یادمه که یه برنامه نصب کرده بودم رو تبلتم و همه صوت ها رو داشت. بارها و بارها گوش میدادم... دیشب چند تا برنامه نصب کردم، پیام خطا میداد که این نسخه قدیمی شده...
از اینجا میتونید صدای شهید آوینی رو بشنوید.
به نظرم هیچوقت تکراری، خسته کننده و قدیمی نخواهند شد.
به قول یکی از دوستان، غم هامون وصل کنیم به غم های اصیل و اشک ها رو با ارزش کنیم!...
+ یکی دو هفته اخیر بود که به این فکر کردم بعد از این همه سال مدرسه رفتن، از زمان دانش آموزی تا الان هیچ وقت تا این اندازه درک نکرده بودم که مدرسه، خونه دومه:)... الان واقعا همچین حسی دارم تمام و کمال!
+ و اما سوال!:)؛ تا الان حس کردین مدرسه خونه دومه یا نه؟
+هفته گذشته از کلاس دوازدهمی ها پرسیدم، گفتن آره!! تعجب کردم:)... گفتن هم به خاطر دوستاشون هم معلما مدرسه رو دوست دارن:)... منم گفتم براتون خوشحالم که این حس دارین.
+ چند روز پیش خواهرم میخواست بره پارکینگ برا پرینت گرفتن، منم رفتم و داشتم کتابای قدیمی نگاه میکردم، ۶ تا کتاب یافتم! کتابایی که نخونده بودم:)). هنر معلمی، زبان بدن، درمان اختلالات ریاضی، دو یار زیرک و باده کهن، ۸ درس برا ازدواج موفق و حرکت (عین صاد)... فک کنم به جز هنر معلمی، بقیه اش مربوط به زمان دانشجویی خواهرم باشه.
+ ناراحتم...! (عکس العمل مخاطب ها: خب به ما چه:)))
دیشب رفتم تو حیاط قدم بزنم، اولین کاری که انجام میدم اینه که ها میکنم ببینم هوا انقدر سرد شده که بخار بیاد بیرون یا نه؟... اینجا که هنوز خبری نیست:/