تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

  • ۰۳/۱۰/۲۹
    Two
  • ۰۳/۱۰/۲۱
    one

۲۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مدرسه» ثبت شده است

هنوز یه ربع وقت داشتم زود آماده شده بودم، یه حسی بهم گفت هوا خوبه زمانم هست، یه بخشی از مسیر پیاده برو، ولی گوش ندادم به حرفش:/ و تاوانش هم دادم:(

هر چی زنگ زدم آژانس، هر شماره ای بلد بودم گرفتم، جواب ندادن، زمان هم داشت میگذشت، هفت و ده دقیقه باید میرفتم جاییکه قرار بود سوار ماشین بشیم و بریم مدرسه، ساعت هفت شد، دیدم فایده نداره زنگ بزنم، پیاده راه افتادم و حدود یه ربع پیاده رفتم تا مرکز شهر و بالاخره یه تاکسی پیدا شد... مچ پام نابود شد از بس تند راه رفتم با کفش نامناسب:(... خداروشکر به موقع رسیدیم... تقریبا چهل دقیقه طول می‌کشه از مرکز شهرمون تا مدرسه. 

  • وقتی داشتم تند تند راه میرفتم به این فکر میکردم اگه قبلا مثلا ده سال پیش بود خیلی استرس می‌گرفتم که حالا چیکار کنم و نمی‌رسم و ...و به جای پیدا کردن راه حل حرص می‌خوردم ولی امروز یه تصمیم منطقی گرفتم و با اینکه هفت یا هشت دقیقه هم با تاخیر رسیدم سر قرار با همکارم ولی بالاخره رسیدم و اتفاقی هم نیفتاد و به موقع هم رسیدیم مدرسه:) 
  • باید از این به بعد حواسم باشه به حس ششمم بیشتر بها بدم:)

رئیس اداره هم اومد بازدید و یه چند کلامی صحبت کرد... در مورد یکی از معلماش گفت و طرز فکرش که آدم خاصی بوده و از اون آدم های ماندگار... میگفت بعد از ۳۵ سال کار  تو شهر خودش نمیمونده برا تدریس میرفته شهرهای اطراف محل زندگیش، از سحر خیزی و دیدن طبیعت و آدما تو مسیر لذت می‌برده:) پولدار بوده و ماشین شخصی هم داشته ولی با مینی بوس میرفته مدرسه( قبل سال ۷۰) و اشاره کرد به اینکه اگه امروز تعطیل میکردن خوب بود به خاطر درک شرایط و ... ولی بعدش با خنده گفت اگه ۱۴ ام تعطیل میشد مردم منتظر بودن ۱۵ ام هم تعطیل بشه😁 می‌گفت بالاخره باید شروع بشه از یه روزی... به نظرم راست میگه:)

بر خلاف بقیه خوشحال بودم از حضوری شدن مدرسه دلیل اصلیش اینه که بچه ها حضوری خیلی بهتر متوجه میشن و مجازی به شدت برام غیرقابل تحمل شده  و دلم برا بچه ها تنگ شده بود:) 

تو مسیر برگشت به خونه سوار تاکسی شدم، در مورد کرایه ها ازش پرسیدم و... ازم شغلم پرسید... بعدش گفت خانم معلم چند سالته اصلا بهت نمیاد😅 وقتی سنم گفتم بهش دوباره گفت بهت نمیاد:) منم گفتم لطف داری😂 تعریف حسابش کردم در حالیکه زیر ماسک می‌خندیدم😁... و برام جالب بود که گفت ریاضی درس شیرینییه:)

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۴ فروردين ۰۱ ، ۱۵:۳۵
سین ^_^

چند روز پیش در حال پاکسازی گالری از فیلم و عکس های بدون استفاده بودم رسیدم به برگه ای که نمرات شهریور دانش آموزا رو روش نوشته بودم، یه حسی بهم گفت حذفش نکنم بعدش فکر کردم که الان دیگه نمره شهریور به چه درد میخوره و حذفش کردم...

امروز معاون بهم پیام داد نمره شهریور بچه های دهم و یازدهم دوباره برام بفرست:/

بهش گفتم که برا مدیر فرستاده بودم! و حذفش کردم، گفت مدیر هم حذفش کرده:|😄

خوشبختانه برگه رو هنوز نگه داشته بودم و ننداخته بودم دور و براش فرستادم.

از این اتفاقا زیاد برام افتاده ولی آخه آذر ماه و نمره شهریور؟!:/

متاسفانه امتحان شهریور مجازی بود( از هر طرف نگاش کنی متاسفانه است:))) ) و هیچ برگه ای هم در کار نبود که بهش رجوع کنیم...

جای شکر داره فرااااوان که اهل دور انداختن نیستم ....!

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ آذر ۰۰ ، ۱۸:۴۹
سین ^_^