تشنگی آور به دست...

۲۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کتاب» ثبت شده است

جانِ جهان

بعد از ظهر داشتم  کتاب یادگیری به سبک انیشتین میخوندم که به ذهنم رسید از این به بعد هر کتاب درسی و غیر درسی که می‌خوام بذارم تو کتابخونه مدرسه، صفحه اولش عبارت «اللهم عجل لولیک الفرج» رو بنویسم:)... حس خوبیه که آدمای دیگه رو حتی برای لحظاتی به یاد ایشون بندازیم:)...

به دنبال تفسیر دعاها و زیارات هستم:) اگر کتاب یا سخنرانی میشناسید لطف میکنید بهم معرفی کنید. دعای عهد، زیارت عاشورا، زیارت جامعه کبیره، دعای توسل، دعای کمیل و دعای ندبه.

داشتم به عنوان پست فکر میکردم که رسیدم به قطب عالم امکان، وقتی چند بار تو ذهنم تکرارش کردم با خودم گفتم چقد برام دل نشینِ...همین عبارت جست و جو کردم نوشته بودن شاید از این کلام حضرت علی علیه السلام که میفرماید«وَ إِنَّمَا أَنَا قُطْبُ الرَّحَى‏...» گرفته شده باشه... و بعدش برا اولین بار این عبارت رو دیدم: جانِ جهان❤️

۱۶ فروردين ۰۲ ، ۲۰:۵۳ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

آرامِ جان

آرام جان

 

عبارت هایی از کتاب که برام قابل تأمل بود یا باهاشون ارتباط برقرار کردم به شددددت:)

«با وجود علاقه به خواننده و بازیگران تلویزیون، در باطنم دنبال گمشده ای بودم.»

«اعتقاد به اینکه مهدی الان سرباز امام زمان (عج) است، هیمنه تنهایی را می شکست.»

 

«شهادت الکی نیست! مگه به هر کی میدن؟ باید خیلی خاص باشی تا روزی ت بشه!»

  • برام سؤاله وقتی شهید حدادیان داشت این عبارت رو می‌گفت میدونست چه فاصله ای تا شهادت داره یا نه؟!:)​​​

 

«غریب گیر آوردنش...»

« اگر شهید نشویم می میریم»

«به رسم رفاقت، دعای شهادت.»:)

رسم رفاقت

 

مطالعه کتاب به دعوت خانم دزیره از طریق این پست.

 

۱۰ بهمن ۰۱ ، ۱۵:۲۹ ۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
سین ^_^

یه اشتباه بود...

از اون دسته آهنگ هاییه که اشکم در میاره:/ به یاد اون

این مدل آهنگ ها رو وقتی گوش میدی حتی اگه خاطراتی از این دست هم نباشه وادارت می‌کنه بگردی یکی پیدا کنی و براش گریه کنی:))))

دوست دارم برم یه شهر دیگه... از همه فاصله بگیرم... تنهایی زندگی کنم... خسته شدم از دلتنگی برای آدما... شاید چند سال دیگه همین هم بشه!

حرف زیاده اما حوصله نوشتن کم.

آدمی که چند ساله می‌شناسمش با برخوردش همه چیز زیر سوال برد... عجیبه... هیچ دلیلی برا رفتارش پیدا نمیکنم... اینقدر عجیب که فکر کردم شاید درگیر مشکل جدی جسمی یا روحی شده باشه... تنها گزینه ای که برام مونده اینه حذفش کنم از زندگیم... یکی از آدمایی بود که خیلی براش احترام قائل بودم. کل باورام در موردش فرو ریخت... پذیرفتنش سخته...اما عادت کردم:)...  

کتاب آرام جان شروع کردم به خوندن... ایشون یه دورهمی کتاب خونی راه انداختن... از شاگرد بنا ممنونم به خاطر اطلاع رسانی... هنوز به طور رسمی اعلام حضور نکردم:)))... شاید نرسم کتابُ بخونم و به علل دیگر ...

چند روز اخیر هم که نبودم رفته بودم دنبال کادو روز مادر:)!

۰۲ بهمن ۰۱ ، ۰۱:۲۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

تنها گریه کن

بعد از کتاب دا ، کتاب تنها گریه کن باعث شد لازم بشه حین خوندنش چندین و چند بار صورتم بشورم...

عبارت هایی از کتاب:

بعضی ها در خلوت خودشان آنقدر به دنبال خورشید می دوند که آخر سر ، ماه می شوند.

می‌گفت: به من واجبه که مهریه زنم رو بدم، ولی اینقدر ندارم و نمیتونم، نمی‌خوام اول زندگیم رو با دروغ شروع کنم.

میدونم عاطفه مادری چیزی نیست که بشه جلوش رو گرفت، ولی مدام با خودت بگو داری امانت الهی رو برمیگردونی. گریه رو بذار برا خلوت و تنهایی. دور از چشم بقیه گریه کن.

خوش به حالت مادر! حال تو که گریه کردن نداره.

خدا هر خونی را لایق شهادت نمی کند.

من اشرف سادات منتظری ام، متولد دی ماه سال 1330، حالا که فکر می کنم ، دو بار به دنیا آمده ام؛ هر دو بار در یک ماه؛ یک بار از مادرم متولد شدم، یک بار هم وقتی مادر شهید شدم.

 

 

  • بعد از چهار سال... دیدار غیر منتظره اتفاق افتاد... فک میکنم همه چی سر جای خودشه شاید با یه کم فکر و خیال...
  • زمان ازدواجش می‌گفت و اصرار داشت که مهریه به اندازه توانش معین بشه ولی اطرافیان قانعش کردن که نمیشه... و شد آنچه نباید...

 

«اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم»

 

 

۱۱ آذر ۰۱ ، ۰۶:۲۹ ۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

در حال مطالعه ی...

از وقتی مدرسه شروع شده میزان مطالعه ام به شدت اومده پایین... یه بخشی از زمان درگیر مدرسه ام و بقیه اش هم صرف رفع خستگی میشه😶😅

برا اینکه یه انگیزه ای بشه برام: یه صفحه گذاشتم برا کتاب های در حال مطالعه. عنوان کتاب و تصویر جلدش میذارم اگر سوالی در موردش داشتید میتونید بپرسید:).

 

یه اتفاقی باعث شد بفهمم هنوزم خیلی زود ناراحت میشم...دست خودم نیست:/ اما فرقی که با گذشته دارم اینه که الان آگاهی دارم به این مسئله و سعی میکنم ناراحتی رو از خودم دور کنم. اینکه ناراحت بشم یا نه دست خودم نیست ولی اینکه چقدر تو این ناراحتی بمونم دست خودمه:) 

 

۲۶ آبان ۰۱ ، ۱۳:۱۳ ۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
سین ^_^

نیت پنهان:)

وقتی داشتم پست دیروز رو می‌نوشتم به مناسبت روز کتاب و کتابخوانی:) به این فکر میکردم که چطور از مخاطبای خوبم میتونم تشکر کنم که متناسب با روز هم باشه. تصمیم گرفتم هر کی برای پست Book نظر بذاره بهش یه کتاب هدیه بدم:) به انتخاب خودش. از شانس خوبِ جیبِ ما فقط دو نفر نظر گذاشتن😅. از اونجایی که تو شهرمون کتابفروشی خوب نداریم و حوصله پست کردن هم ندارم😶... به نظرم بهترین راه اینه خرید کتاب بذارم به عهده هدیه گیرنده ها و فقط پرداخت هزینه با من باشه. تا فردا منتظر هدیه گیرنده ها:) میمونم که اینجا رو بخونن و نظر مثبتشون اعلام کنن😄. اگه نیومدن بهشون اطلاع میدم:)

۲۵ آبان ۰۱ ، ۱۴:۲۶ ۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

Book

 گشتم دنبال یه دلیل خاص که باعث علاقمندیم به کتاب شده باشه اما پیدا نشد... وقتی دبستان میرفتم مثل بقیه کتاب قصه میخوندم:))... اون موقع خیلی به کتاب دسترسی نداشتم... اواخر دوره راهنمایی از کتاب های پدرم میخوندم و یادمه بهم میگفتن از اینا نخون شاید فکر میکردن برا سنم مناسب نیست! اواخر دوره دبیرستان عضو کتابخونه شدم البته برا درس خوندن به همراه دوستم. چون نزدیک کنکور بود نمی‌تونستم کتاب غیر درسی بخونم نه اینکه خیلی برا کنکور بخونم، نه. تا وقتی کنکور بود انگار نمیشد بری سمت کتاب غیر درسی:/ البته برا مدرسه میخوندم همیشه و درس ها هم کم نبود. دقیقا از عصر یا شب روزی که کنکور تموم شد نشستم پای کتاب های غیر درسی:)... وقتی تو کتاب ادبیات در مورد نویسنده های بزرگ ایران و جهان و کتاب هاشون میخوندیم در موردشون کنجکاو بودم. و بعد کنکور هم رفتم سراغشون:)

انگار آدمای خیلی زیادی رو ملاقات کردم و تجربه های متنوع و زیادی داشتم و اینا رو با کتاب خوندن دارم و برام هیجان انگیز و لذت بخش و آموزنده است:)

اول کتاب هنر ظریف بی خیالی یه عبارت خیلی قشنگ نوشته:

چاک سوییندل: «خواندن تار عنکبوت های ذهن را پاک می کند. قدرت تفکر را تقویت می‌کند. ماهیچه های مغز را ورزیده می کند. خواندن، قدرت تحمل ما را برای حقایق تلخ و راه های جدید بالا می‌برد. خواندن، بزرگ شدن را جایگزین پیر شدن می کند.»

  • اهل کتاب خوندن هستید؟ دلیل خاصی برای شروعش دارید؟
  • آخرین کتابی که خوندین؟ یا در حال مطالعه اش هستید؟
  • کتابی هست که باعث تغییرتون شده باشه؟ اخلاقی، مالی، اعتقادی و...
  • کتابی هست که بخواید معرفیش کنید؟:)
۲۴ آبان ۰۱ ، ۰۶:۵۰ ۱۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

ناگهانی ها

برای یک زندگی بدون مشکل امیدوار نباش. چنین چیزی وجود ندارد. در عوضش، آرزوی یک زندگی پر از مشکلات خوب را داشته باش.«از کتابِ هنر ظریف بی خیالی»

 

عادی شدن حاصل نبودن ناگهانی هاست. «از کتاب نخل و نارنج»

 

 

  •  بالاخره دستکش مادربزرگ آماده شد. خیلی وقت بود سپرده بود بهم بگن دستکشش گشاد شده براش ببافم دوباره. یادشون می‌رفت بهم بگن:/ یه مدت بود نرفته بودم سراغ بافتنی... حوصله ام نمیشد. یه کم بافتنش طول کشید به خاطر اون قسمت وسطش که همش «رو» بافته شده؛ مثل شنا کردن بر خلاف جریان آب میمونه. دو ردیف که می‌بافتم دستم درد می‌گرفت. مادربزرگ، چندین ساله که با واکر راه می‌ره. به خاطر محافظت از دستش، دستکش میپوشه... کاری هم به فصل گرما و سرما نداره... دستکش برام اندازه نیست:)))) چون اندازه دست مادربزرگ بافتم:)
۲۹ مهر ۰۱ ، ۰۵:۲۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^

پنجره روح

چشم: پنجره روح، مرکز زیبایی رخسار، نقطه ای که در آن هویت فرد متمرکز است؛ اما در عین حال وسیله بینایی که باید بدون وقفه شسته و خیس گردد و با مقداری مایع ویژه نمک آلوده خوب نگهداری شود. نگاه این بزرگترین و ستایش انگیز ترین چیزی که انسان داراست، بدین گونه منظما با حرکتی مکانیکی قطع می گردد؛ همچون شیشه اتومبیل که به وسیله برف پاک کن شسته شود.«برگرفته از کتاب هویت اثر میلان کوندرا»

وقتی تو یه کتاب میرسم به همچین جملاتی که از قبل و قلبا قبولشون دارم چه ذوقی میکنم. وقتی با یه نفر دارم صحبت میکنم به چشمش نگاه میکنم نه به حالت چشمش خود چشمش:) خیلی وقت ها پیش اومده که بعدش حتی یادم نمیاد طرف چی پوشیده، قیافش چه شکلی بوده اگه مرد بوده ریش داشته یا نه 😅 و...

و بیشتر اوقات نگاه افراد و عمق چشماشون جست و جو میکنم، بعضیا غم نگاه دارن...

گاهی تو آینه تو چشمام دنبال خودم میگردم...

 

هر دانش آموز برای اثبات درستی یک فرضیه علمی فیزیکی می تواند دست به آزمایش زند اما بشر چونکه فقط یکبار زندگی می کند هیچ امکان به اثبات رساندن فرضیه ای را از طریق تجربه شخصی خویش ندارد به طوری که هرگز نخواهد فهمید که پیروی از احساسات کار درست یا نادرستی بوده است.«برگرفته از کتاب بار هستی اثر میلان کوندرا»

 

۰۳ مرداد ۰۱ ، ۲۳:۵۳ ۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
سین ^_^

سیر عشق

وقتی یه اتفاق ناگهانی رخ میده و براش آماده نیستیم ممکنه عکس العمل خوب و منطقی هم در مقابلش نداشته باشیم ولی وقتی قبلا خودمون تجربه اش کردیم یا خودمون تو موقعیت تصور کردیم میتونیم تصمیم های بهتری بگیریم و راحت تر باهاش کنار بیایم . 

یکی از دلایلی که یه کتاب برام دوست داشتنی میشه اینه که باعث میشه خودم تو موقعیت های مختلف بذارم و بهش فکر کنم.

کتاب سیر عشق از آلن دو باتن هم برام خاص بود از این لحاظ که میپردازه به مسائل بعد از ازدواج و هم جملات قشنگی داره که چند بار بخونی و بهش فکر کنی و لذت ببری البته برام یه سری آگاهی به دنبال داشت که آزار دهنده بود!...

 

 

جمله هایی از کتاب:

«اینکه معشوق را تمام و کمال بدانیم تنها نشان می دهد که نتوانسته ایم او را بشناسیم. تنها زمانی می‌توانیم ادعا کنیم به تدریج در حال شناخت یک نفر هستیم که آن شخص سخت ما را مأیوس کرده باشد.»

«به جای اندیشه موهوم مکمل تام یکدیگر بودن، این توانایی تحمل تفاوت هاست که نشانه حقیقی شخص درست و مناسب است. مکمل یکدیگر بودن دستاورد عشق است؛ نباید به عنوان پیش شرط آن در نظر گرفته شود.»

«افراد کمی در این دنیا هستند که واقعا همیشه بدجنس باشند؛ آن هایی که ما را می‌رنجانند، خودشان نیز در عذاب اند...»

«... ما عادت کرده ایم دیگران را دوست بداریم در عوض کاری که بتوانند برایمان انجام دهند... اما نوزادان دقیقا هیچ کاری از دستشان بر نمی آید... آن ها به ما می آموزند که بخشنده باشیم بدون انتظار دریافت چیزی در عوض، تنها به این خاطر که کسی شدیداً نیازمند کمک است و ما در موقعیتی هستیم که می توانیم کمک کننده باشیم...»

«ناتوانی محض او_ نوزاد_ حیرت انگیز است...»

 

۱۳ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۳۲ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
سین ^_^