تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

۴۶ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «معلم و دانش آموز» ثبت شده است

تعداد دانش آموزای کلاس هفتم زیاده و معمولا موقع امتحان میریم نمازخونه... یکی از دانش آموزا که آخر نشسته بود بلند شد و گفت جونور، جونور... پرسیدم چی دیدی؟ گفت مارمولک:)) گفتم کی نمیترسه؟ یکیشون دستش بلند کرد و با هم رفتیم سر وقت مارمولک:)... خیلی کوچیک بود، بقیه بچه ها هم که اونجا بودن بلند شده بودن و ترسیده میخواستن فرار کنن:)... براش دو تا دستمال کاغذی آوردم و باهاش گرفتش و انداختش بیرون... گفتم خوب که سوسک نبود و از ذهنم گذشت اون موقع خودمم ممکن بود در برم:))))

 

دیروز زنگ آخر با کلاس نهم، هنر داشتم. چند هفته ای میشه از بچه های کلاس های دیگه ازم اجازه میگیرن و میان سر کلاس. یکی از بچه ها شال و کلاه و دستکش سفید پوشیده بود... از نزدیک نگاهش کردم و بهش گفتم خیلی خوشگله:)... دستکش رو خودم یادشون داده بودم و بافته بود... کلاه هم خودم یادشون داده بودم و دوستش براش بافته بود... شال گردنش یکی از اقوامشون بافته بود:)... خیلی حس خوبیه وقتی میبینم چیزایی که بهشون یاد دادم و دارن استفاده میکنن:)... یکیشون پرسید خانم چه رنگی دوست داری؟ قبل از اینکه جواب بدم یکی دیگه گفت سفید و قرمز:) گفتم آره درسته سفید و قرمز... یادته؟:))... از دیشب بارون میاد... از پنجره کلاس بیرون میدیدیم... بارون شد برف😍... هنوز چند دقیقه مونده بود تا تعطیلی... زود تر زنگ زدن شاید به خاطر اینکه برف گیر نشیم:/... از در مدرسه تا رسیدیم به ماشین و سوار شدیم  لباسامون خیلی خیس شد... همون چند قدم خیلی خوب بود البته... دوست داشتم بیشتر برف ببینم ولی نشد:(... هوا اصلا سرد  نبود که برف بیاد، یه غافلگیری بود البته خوشحال کننده:)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ آذر ۰۱ ، ۰۷:۲۱
سین ^_^

به خاطر نظر آقا یا خانم شاگرد بنا کنجکاو شدم و دو تا سؤال از دانش آموزام پرسیدم:))... فقط از دو تا کلاس پرسیدم... امروز هم که بازدید داشتیم و فراموش کردم از بقیه هم بپرسم... سرود ملی رو یه عده میگفتن بلدیم بخونیم یه عده هم نه! ... احتمالا به خاطر مجازی بودن مدرسه فراموشش کردن... حداقل سالی یک بار؛ جشن ۲۲ بهمن خونده میشه. یکیشون می‌گفت به خاطر بازی های جام جهانی بلدم بخونم:))... ازشون خواستم صلوات بفرستن ... خودشون در ادامه اش گفتن و عجل فرجهم. ازشون پرسیدم میدونید یعنی چی؟ عده زیادی نمی‌دونستن، دو سه نفر که بلد بودن توضیح دادن... بهشون گفتم چیزی که میگید معنیش بدونید:).

  امروز شیرینی بردم براشون. دلیلش فقط کلاس دوازدهمی ها میدونستن... کلاس هفتمی ها پرسیدن به چه مناسبته؟ ... گفتم مناسبت خاصی نداره... چون دوستتون دارم براتون شیرینی خریدم:)... فکر میکردن قضیه نامزدی و ایناست:)))... حالا بگو نامزدی من چه ربطی به دانش آموز داره که بخوام شیرینی بخرم😁

موقع برگشت از مدرسه، دوباره حرفی زده شد که نتونستم هیچ چی نگم:) و بعدش یکی از همکارا گفت وطن چه سودی بهم رسونده که برام مهم باشه... منم گفتم اگه بحث سود و زیان هست که حرفی نمی‌مونه... سکوت اختیار نموده تا خونه:)... وقتی افق دید اینقدر متفاوته جای بحث نمی‌مونه... چند ساله همین اوضاع رو با همکارا دارم... دفعات زیادی بوده که سردرد گرفتم، ناراحت شدم، عمیقاً به فکر فرورفته و ...

این چند سال اخیر به خاطر همکارام باعث شد یه مورد خیلی مهمی رو متوجه بشم:)... اینکه نمیتونم با آدمی زندگی کنم که هم مسیر نباشیم... غیر ممکنه برام:) و به شدت آزار دهنده... تو یه برهه از زندگیم نزدیک بود شخصی رو انتخاب کنم که دیدگاه های متفاوتی داشتیم ولی عدو شد سبب خیر:)... الان بیشتر متوجه ام که باید بگم خدا رو صد هزاااار مرتبه شکر❤️ که نشد:) 

تنهایی خیلی بهتر از بودن با آدم اشتباهیه:)

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۳ آذر ۰۱ ، ۲۱:۱۹
سین ^_^

حرف از معلم فیزیک شد، خاطره ها همه رو شدن😁

قبل از قول جایزه یه خوابی دیده بودم؛ خواب دیدم معلم فیزیک برام یه انگشتر نگین دار میاره، انگار از طرف شاهزاده سوار بر موتور ( یه ماشین خارجی داشت تو خواب😂) بود ولی بعدش یه طوری گفت انگشتر برا خودت دیگه انگار قضیه کنسله:/😅. وقتی حرف از جایزه زد گفتم بیا اینم تعبیر خوابم:)... تعبیر خواب نوشته بود شخصی که انگشتر بهت میده، از چیزایی که اون شخص داره بهت میرسه... گذشت و گذشت و کاملا غیر منتظره دبیری اومد و انتخاب کردم و قبول شدم... معلم شدم... محل کارم هم که مدرسه است:) ... فیزیک هم قبول شده بودم ولی انتخاب دومم بود:)... اینو گرفتم تعبیر خوابم:)

یکی از همه ی اون افرادی که بهم میگفتن چرا نرفتی تجربی؟ برو تجربی:) همین معلم فیزیکم بود... سر کلاس برامون تعریف میکرد که یه روز که رفته دکتر (شاید دندونپزشک) درآمد روزانه اش حساب کرده و یه رقمی هم گفت که یادم نمیاد... منظورش این بود پول تو این کاره:)...

سر جلسه امتحان بودیم، بچه ها نق میزدن که سخته... معلم هم برا اینکه ساکتشون کنه گفت: سین امتحان آسونه نه؟ منم گفتم نه:)))... کلاس رفت رو هوا. از عمد نبود. راستش گفتم😁. بعدش گفتم سخت نیست ولی آسون هم نیست. فایده نداشت دیگه، کار از کار گذشته بود. واقعا قصد نداشتم اینطوری حالش بگیرم😅. 

نمی‌دونم همین امتحان بود یا نه برا حل یکی از سؤالا نیاز بود یکی از فرمولای فیزیک۲ رو یادمون باشه. یادم بود😁

فک کنم v=Ed بود که عیدی میخوندم برا خودم که یادم نره:))... وقتی برگه ام دادم گفت اینو هم نوشتی؟😄 یه طوری که انگار هم خوشحاله هم انگار فک میکرد یه سؤالی داده که کسی یادش نمیاد:)) و وقتی دید نوشتمش جا خورده:))

یه بار دخترش آورد سر کلاس. چهار یا پنج ساله بود. عجیب بود قیافه اش از این لحاظ که هم خوشگل بود هم جذاب بود هم ناز(بانمک). تا حالا ندیدم یه نفر اینطوری باشه😅

معلممون خوشگل بود ولی دخترش خاص بود... با نگاهم داشتم مقایسه میکردم قیافه هاشون، یهو معلممون دراومد گفت حتما سین داره با خودش میگه ببین دخترش چه خوشگله ولی مامانش نه، یا مثلا به کی رفته دخترش که اینقدر خوشگله... منم گفتم نههه😅... یادمه تو ذهنم داشتم تحلیل میکردم که خیلی شبیه مامانشه ولی یه چیزایی باعث شده که خوشگل تر به نظر برسه...

یه بارم دکمه مانتوش افتاده بود، منم متوجه شده م و از نگاهم فهمید و گفت حالا سین میگه این چقدر شلخته است، دکمه اش ندوخته😅 ...همچین فکری نمی‌کردم😕... مثل اینکه صبح زود مانتو رو پوشیده با عجله و نمی‌دونسته یا فرصت نداشته دکمه رو بدوزه. فک کنم دکمه تزئینی بود!:)

هر چی یادم بود نوشتم😁

  • خوابی دیدین که تعبیرش یه بخش مهمی از زندگیتون باشه؟

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۲ آبان ۰۱ ، ۰۵:۲۸
سین ^_^