میر ناصر: «من می خواهم که رعیتم سر به زیر باشد و شکم سیر، نه سر بالا گرفته از افتخار احمقانه استقلال، با شکم های به پشت چسبیده و تن های برهنه، و این همه درد...!»

 

سلیمه: «خوشا به حال کسی که عاشق است برادر، و به صداقت هم عاشق است؛ چرا که بد حالی عاشق هم بدحالی خوشی است؛ و در هیچ روزگاری هم، هیچ عاشقی روی آرامش ندیده است.»

 

نادر ابراهیمی با کتاب بر جاده های آبی سرخ به خوبی تقابل شجاعت و بزدلی، خود خواهی و وطن خواهی، خود باخته و خود باور، مستقل و وابسته(البته منظور x و y نیست:)) رو نشون میده...

 

یکی نیست به میر ناصر بگه مردمی که به واسطه امثال شما استقلالشون از دست بدن به دست خود شما گرسنه و برهنه و دردمند هم خواهند شد.

 

به سلیمه نمیشه چیزی گفت چون حرف حساب جواب نداره... البته میشه گفت دمت گرم:) ... هم چنان هم در روزگار ما اگر عاشق صادقی باشد احوالش همین است...