تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

شاید بیش تر از قبل از چیزایی بنویسم که باعث خوشحالی و ناراحتیم میشه و چیزایی که منو به فکر وادار میکنه و برام با ارزش هستن. همه چیزایی که درونم هست و بریزم اینجا برا روز مبادا!:)... شاید روزی که شاهزاده سوار بر موتور اومد برای اینکه منو خیلی بهتر بشناسه، آدرس اینجا رو بدم بهش از اول تا آخرش بخونه...بهش بگم همه جنبه های من اینجاست... شوخ، شاعرانه:)، عاشق، دلتنگ، انقلابی، غمگین،خوشحال و... 

  میخواستم آدرس اینجا رو بهش بدم به یکی از دانش آموزام که خیلی دوسش دارم و دوسم داره:)) به نظرم خیلی خوشحال میشد...ولی دست نگه داشتم...چون نمی‌خواستم هیچ دلیلی داشته باشم برای سانسور خودم.

۸ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۲ شهریور ۰۱ ، ۰۶:۲۱
سین ^_^

میخواهد در مقتل علی بمیرد...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ شهریور ۰۱ ، ۰۲:۴۴
سین ^_^

منظورم شاهزاده سوار بر موتور نیست:/ :))) نتایج انتقالیه که زده بود عدم موافقت مبدأ:/

حتما خیری توش بوده، همینکه از بلاتکلیفی دراومدم جای شکر داره.

خیلی وقت بود تنها تو اتاق نخوابیده بودم، خواهرم رفته مسافرت دو سه روزه، یه فرصتی شد که خودمو محک بزنم، دیگه مثل قبل از تاریکی نمیترسم به لطف خدا❤️

ولی بعد تقریبا یه ساعت چراغ خاموش و سکوت و بعدش گوش دادن به برنامه معرفت دیدم دارم هوشیارتر میشم به جای اینکه خوابم ببره:/

یه یک ساعتی هم با همکارم در جهت امر مقدس بحث میکردیم، قضیه همیشگیه سخت نگیر... حالا هم شدت هوشیاریم طوریه  انگار صبحه و تازه بیدار شدم :/

فردا باید صبح و عصر برم بیرون و پیاده روی و بازار و ... تاکه شب از خستگی بیهوش بشم😅

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۳۱ مرداد ۰۱ ، ۰۱:۵۵
سین ^_^