تشنگی آور به دست...

طبقه بندی موضوعی

آخرین مطالب

... اگر بر سر دوراهی دو کار قرار می‌گرفت می اندیشید که کدام یک با خواسته نفس نزدیک تر است با آن مخالفت می کرد.«حکمت ۲۸۹»

​​​​

اندیشیدن همانند دیدن نیست، زیرا گاهی چشم ها دروغ می نمایانند، اما آنکس که از عقل نصیحت خواهد، به او خیانت نمی کند.​​​«حکمت ۲۸۱»

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ بهمن ۰۰ ، ۲۰:۴۹
سین ^_^

چراغی تو تاریکی میبینی و دنبالش میری، تو تاریکی هیچ چیز و هیچ کس نمی‌بینی فقط چراغ و کسی که چراغ رو دستش گرفته، دنبالش میری؛ فقط و فقط اونو میبینی... دنبالش میری تا جاییکه می‌رسی به نور، بعد از اون نه چراغی هست و نه چراغ به دستی، فقط نور هست نور هست و نور...

 

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ بهمن ۰۰ ، ۲۳:۱۵
سین ^_^

مشترکاتم با شخصیت داستان:) و قسمت هایی از کتاب که فکر می کردم خودمم :

دلش تنگ شده بود برا ها کردن و دیدن بخار که از دهان بیرون میاد. عکس العملش در مورد حاجی دوچرخه سوار نون فروش این بود که ازش نون نمیخره چون بعد مرگ پسرش خانومش هم خودش می‌کشه و اینم بعد دو ماه زن میگیره! تو دلش از بعضی فکر ها ش خجالت میکشه مثل اینکه به فلان شخصیت تو ذهنش گفته خودخواه و متوقع ولی چند لحظه بعدش دلش سوخته و ...

 

با خوندن بخشی از کتاب از این فکری که اومد به سرم ترسیدم! ممکنه یه عمر دلتنگ باشیم؟ عمر دلتنگی چقدره؟ ممکنه تموم نشه؟!! 

 

برگرفته از کتاب با کمی تغییر« از تو خوشم میاد با بقیه فرق داری، به چیزهایی توجه می‌کنی که دیگران توجه نمیکنند، چیزهایی برایت مهم است که برای دیگران نیست، درست مثل خودم:)» 

 

عبارت هایی از کتاب:

«یکی از عیب هایم این بود که نمی توانستم در جا جواب آدم ها را بدهم. حرف بی ربط که می‌شنیدم ساکت می‌ماندم.»

«دلم نمی‌خواست برگردم خانه، دلم میخواست راه بروم و فکر کنم یا شاید راه بروم و فکر نکنم.»

 

 

چقدر نگه داشتن حریم ها به جای ایجاد محدودیت، بهمون کمک می‌کنن که گرفتار نشیم... 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ بهمن ۰۰ ، ۲۰:۰۵
سین ^_^